هفدهم شهریور سال 60، امام خمینی میزبان جمعی از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود. دیداری که در آن امام به ذکر خاطراتی از رویدادهای چند ماه قبل، برای حاضران در جلسه میپردازند: «حزب شما هم میدانید چهجوری بود وضعش بین مردم؟ بین مردم شماها را یک صورت کریهی، حزب حاکم...! [درست کرده بودند]... شماها را که در راس حزب هستید، یک صورت مشوهی آن وقت نشان میدادند که شاید مردم غیرآگاه، همه شاید قبول میکردند که مسئله این است و اینها هستند که دارند انحصار طلبی[میکنند]، اینها هستند که دارند همه چیز را برای خودشان چه میکنند.» «1» حوادثی که طی همین چند ماه در کشور رخ داده بود، تاریخ حزب را دگرگون کرده بود. مهمترین این حوادث، انفجار دفتر حزب در هفتم تیرماه و شهادت آیتالله سیدمحمد بهشتی، دبیرکل حزب و شخصیت بزرگ انقلابی آن بود. ریشههای وقوع این رویداد دلخراش، به همین سخنانی باز میگشت که امام در این دیدار بازگو کرده بودند.
حزب جمهوری، که ایده تاسیسش از ماههای قبل از بهمن 57 مطرح شده بود و پس از پیروزی انقلاب شروع به عضوگیری کرده بوده، افراد شاخص نزدیک به امام را گرد هم آورده بود. افرادی مانند آقایان بهشتی، موسوی اردبیلی، خامنهای، باهنر و هاشمی، موسسان حزب بودند و دغدغه تشکیلات، آنها را به ضرورت تاسیس حزب رسانده بود. با این حال حزب جمهوری از همان بدو تاسیس، مخالفانی پیدا کرد که طیف این مخالفان، از برخی اعضای جامعه روحانیت مبارز تا سازمان مجاهدین خلق و لیبرالها گسترده شده بود. اوج تضادهای حزب با جریانات سیاسی مخالف، در فرآیند برگزاری نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری روی داد. جایی که پیشنهاد حزب جمهوری رای منفی به نامزد پیشرو، سیدابوالحسن بنیصدر بود، در حالی که تقریبا مبرهن بود که بنیصدر، در سایه تواناییهای تبلیغاتی شخصی و نیز حمایت برخی از روحانیون مبارز و حتی اعضای بیت امام، برنده قطعی انتخابات خواهد بود.
مشی و منش بنیصدر کاملا در تضاد با حزب، مواضع حزب و اعضای آن قرار داشت. با این حال حزبیها به دستور امام، بنای روابط خود با دولت را بر همدلی و وحدت گذاشتند. این در شرایطی بود که در باطن فضای سیاسی کشور، تضاد عملکرد دولت، با نظرات اعضای حزب که در شورای انقلاب و دیگر نهادهای انقلابی جای داشتند، مدیریت کشور را فاقد انسجامی کافی کرده بود. با پیروزی حزب جمهوری در انتخابات مجلس اول، این تضادها رسمیت پیدا کرد. دولت و مجلس، با دو جهتگیری کلی متفاوت در فضای سیاسی کشور شکل گرفتند. در همین شرایط بود که آرام آرام، اتهام انحصارطلبی از سوی هواداران رییس جمهور به حزب جمهوری وارد شد. امام خمینی (ره) یادآوری میکنند که حتی رایآوردن حزبیها در انتخابات را انحصارطلبی و اعمال نفوذ حزب میدانستند: «کسی که نیامده جلو رای مردم را بگیرد. شماها جلو رای مردم را میگرفتید والاّ حزب جمهوری اسلامی که جلوی مردم را نمیگرفت که رای به او ندهید، به من بدهید.[میگویند]نه، اینها خودشان را چه کردند که ما در جبهۀ کذا هستیم. خوب، بسیار خوب، حالا ما فرض میکنیم راست باشد ـ دروغ است این ـ اما راست باشد؛ اگر فرض کنید که یک طایفهای گفتند که ما با آقای بهشتی رفیق هستیم، آقای بهشتی هم در بین مردم وجاهت داشت و به واسطۀ وجاهتش مردم به او رای دادند، این خلاف واقعیتی است؟ یک زوری است در کار؟ یا مردم خودشان اینجور تشخیص دادهاند و عمل میکنند.» «2»
بنی صدر و پشتوانه بزرگش یعنی سازمان مجاهدین از هر فرصتی برای چسباندن انگ انحصارطلبی بر بهشتی و حزب متبوعش استفاده میکردند. در یک نمونه، در ماجرای آزادی گروگانهای آمریکایی، این کار را سازش با امپریالیسم خواندند و مدعی شدند: «گروگانها هم برای انحصارطلبان حاکم چیزی نبودند جز یک دستاوزیز برای به کار بردن و بهره گرفتن از آن در جنگ قدرت و قبضه انحصارطلبانه تمام مواضع کلیدی حاکمیت.» «3» در همین متن کوتاه مشاهده میشود که تکرار واژگان انحصارطلب و انحصارطلبی، متعمدانه از سوی مخالفان حزب به کار برده شده تا کاملاً در اذهان مخاطبان و آحاد ملت تثبیت شود. افزون بر این، با نگاهی گذرا به شمارگان دیگر نشریه مجاهد، ارگان رسمی سازمان مجاهدین، مشاهده میشود که در صفحه نخست اغلب این شمارهها، تیتری درباره حاکمیت انحصارطلبان و یا چماقداران (لفظ رایج دیگری که درباره حزب و هوادارانش به کار برده میشد) وجود دارد.
اگرچه ابوالحسن بنیصدر در پوشش همراهی با امام، و در لفافه، طعنههایی به حزب و یاران امام میزد اما منافقین، با فراخ بال بیشتری، حزب را آماج حملات خود قرار میدادند. به ویژه با بروز حوادثی مانند غائله 14 اسفند دانشگاه تهران که به درگیری هوادارن بنی صدر با نیروهای انقلابی و سمپات حزب جمهوری انجامید، و میلیشیای مجاهدین رسما شعار «مرگ بر بهشتی» در آنجا سر دادند، از ابهامها کاسته شد و صفآرایی آشکارتری پدید آمد. مجاهیدن خلق، حزب جمهوری را «جریان پشت پرده چماقداری» معرفی کرد و نوشت «چرا حزب جمهوری عمدتاً در مقام شامخ سردمداری چماقداری قرار گرفته است؟ حزب جمهوری که به ناحق و انحصارطلبانه تمام اهرمهای قدرت را به دست گرفت، طبعا اساسیترین هدفش پیش از آنکه خدمت به خلق باشد حفظ این اهرمها بود.» «4»
این در حالی بود که اتهام انحصارطلبی، بارها از سوی شخصیتهای حزب رد شده بود. شهید بهشتی در جمع اعضای انجمن اسلامی داشجویان گفتعه بود که «انحصارطلبی از نظر ما در این شکل که افرادی، اشخاصی، قشری یا گروهی بخواهد قدرت را به خود انحصار دهد و سمتها و منصبها را به خود انحصار دهد، مردود بوده و هست و خواهد بود. ولی به این عنوان که گروهی، افرادی در راه پیشرفت جامعه در خطی که برای انقلاب و پیشرفت میشناسند همواره کوشا باشند و اگر مسئولیتی بر عهده آنها گذاشته شد شانه از زیر بار مسئولیت خالی نکنند، از این نظر یک صفت مثبت و یک وظیفهشناسی و وظیفهگذاری است.» «5» بنابراین، علت اصلی اختلافات، همان تفاوت خطوط بود. تفاوت خط امام با خطی که بنیصدر و مجاهدین خلق دنبال میکردند که در پوشش حمایت از امام، به زدن یاران او و خالی کردن اطراف امام میپرداختند تا خط او را نابود کنند.
بنابراین، کینه مخالفان حزب از این تشکیلات، ریشه در امور دیگری داشت. نخست اینکه حزب و رهبرانش، در میان لااقل بخش مهمی از مردم محبوبیت داشت. دوم اینکه حزب توانسته بود این محبوبیت را به سرمایهای اجتماعی برای جلب رای آحاد مردم در سازوکارهای انتخابی قانونی تبدیل کند و رقبایش را شکست دهد، و سوم اینکه مواضع و بنیانهای فکری حزب، کاملاً براساس خط امام و دیدگاههای امام استوار شده بود. مجموعه این عوامل سبب شد که مخالفان حزبی تا جای ممکن به تخریب آن بپردازند. با این حال، عزل بنیصدر و ورود منافقین به فاز نظامی و جنگ مسلحانه با نظام، این اصلیترین معارضان حزب را به قهقهرا برد.
برهان حزب جمهوری روز به روز بر تبلیغات بنی صدر و سازمان منافقین غلبه پیدا کرده بود. جامعه، که حالا با سوء کردارهای بنی صدر بیش از پیش بر عدم صلاحیت او برای رباست جمهوری قانع شده بود، به حمایت از جریان خط امام پرداخت و عزل رییس جمهور واقع شد. خط امام، توانسته بود با قریب به یک سال کار مداوم، چهره تزویر را افشا کند، اما پیروزی نهایی بر آن، یک گام دیگر هم لازم داشت؛ لازم بود که خونهای پاکی برای ناکامی نهایی جریان نفاق بر زمین ریخته شود. مجاهدین خلق، در دوم تیرماه 60، ضمن اعلام در پیش گرفتن «قاطعترین مقاومت انقلابی از هر طریق» در برابر «مرتجعین انحصارطلب و اوباش چماقدار»، اعلام کردند که آنها «شایستهی سختترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود.» «6» انفجار حزب جمهوری و شهادت بهشتی نخستین خونبهای جریان خط امام بود. خونبهایی که به زودی اثر خود را بر جامعه نشان داد: «شما دیدید که صبح آن روزی که مرحوم آقای بهشتی و آن هفتاد نفر مظلوم در آنجا، آنطور به وضع فجیع شهید شدند، مردم فرق کردند؛ یکدفعه تمام صحبتها برگشت. آنهایی که فریاد[میزدند،] همانهایی که بهشان تزریق کرده بودند که این آدم چطور و کذا و کذاست و آنطور برای ایشان شعار به ضد ایشان میدادند، یکدفعه شعارها برگشت و به نفع ایشان شد؛ یعنی، به نفع اسلام شد.» «7»