امام خمینی رحمهاللهعلیه، در نامهای به تاریخ 25 دی 1367، خطاب به آقای سیدحمید روحانی، از تاریخپژوهان و راویان نهضت امام و انقلاب اسلامی، نکاتی را درباره ضرورتها و ملاحظاتِ نگارش تاریخ انقلاب مطرح کردند. این نامه، اگرچه خطاب به این تاریخپژوه صادرشده، اما حاوی مولفههایی است که نظر امام را درباره متن تاریخیِ رواییِ درست از انقلاب اسلامی دربر میگیرد. امام بهعنوان پیشوا و جلودار نهضتی که خود، با تکیه بر امدادهای الهی و وفاداری و آزادگی ملت ایران، آن را از عدم به عالم وجود آورد، شاید امینترین و صادقترین مرجعی است که میتواند راههای رسیدن به روایت تاریخی درست از انقلاب اسلامی را نشان دهد.
امام، در این نامه صریحاً اذعان میکند که همه ملاحظات خود را بیان نکرده است؛ نامهای که تنها پنج ماه مانده به رحلت آن رهبر عظیمالشان صادرشده، تنها اهم نکاتی را دربر میگیرد که امام، با دلی پر از درد در ماههای پایانی حیات خود، نمیتواند از ذکر آنها خودداری کند؛ نکاتی که تا همین امروز هم میتواند چراغ راه تاریخپژوهانی باشد که بیگانه از گرایشهای نفسانی و ایدئولوژیهای وامگرفته، میخواهد روایتی مطابق با آنچه رخداده، از انقلاب و انقلابیون ارائه دهد. امام، در همین نامه تصریح میکند که: «امروز همچون همیشه تاریخ انقلابها، عدهای به نوشتن تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی ایران مشغولاند که سر در آخور غرب و شرق دارند.» «1» افرادی که اندک آشنایی با تالیفات پیرامون انقلاب و حتی تاریخ معاصر کشور دارند عمیقاً این تذکر امام را درک میکنند و میدانند که عموم این تالیفات، سرشار از حقد و کینه نسبت به جریانات مذهبی و اسلامی و انقلابی نوشته شده است.
اما سه نکته مهم و کلیدی در این نامه پیرامون تاریخپژوهی انقلاب تذکر داده شده است. نخست اینکه امام اعتقاد دارند در نوشتن تاریخ انقلاب باید به آنچه اتفاقافتاده ارجاع داد و از دخالتدادن اغراض شخصی یا فرضیههای ازپیشاثباتشده پرهیز کرد: «اکثر مورخین، تاریخ را آنگونه که مایلاند و یا بدانگونه که دستور گرفتهاند مینویسند، نه آنگونه که اتفاق افتاده است. از اول میدانند که کتابشان بناست به چه نتیجهای برسد و در آخر به همان نتیجه هم میرسند.» «2» امام که آشنایی خوبی با عمده منابع تاریخ معاصر دارد و حتی از مطالعه کتب ضداسلامی هیچ ابایی نداشته، خود بهخوبی با این جنس تحقیقاتِ مغرضانه آَشنایی دارد. برای نمونه، در مسئله تاریخ مشروطه، امام خود شاهد قلب روایات و گزارشهای تاریخی به نفع جریان منورالفکریِ ضددین و روحانیت بوده است که نمونه آن را در آثار کسروی میتوان مشاهده کرد. «3» بدیهی است که این رهبر زیرک عالم سیاست، درباره انقلاب اسلامی هم احتمال نشر چنین روایات مغرضانهای را بدهد.
بهعنوان مثال، از نظر امام، یکی از مهمترین ویژگیهای انقلاب، -مطابق آنچه واقعا رخ داد- جنبه اسلامیت انقلاب است. امام بارها تاکید کرده است که مردم، اگر برای حضور در خیابانها و دادن شعار علیه رژیم سلطنتی تا پای جان آماده بودند و هزینه میدادند، این هزینهها بهعنوان تکلیف دینی و برای تحقق آرمانهای اسلامی بود. ازاینرو، امام با تکیه بر این شناخت واقعی از انقلاب مردم ایران، همواره تاکید داشت که انقلاب را جز با پسوند اسلامی مطرح نکنند. چنین تحلیلی، درست در مقابل تحلیلهای ملیگرایانه قرار دارد که نهضت مردم ایران را دنباله نهضتهای ناسیونالیستی میداند و نتیجه میگیرد که اسلام، باید خدمتگزار ایران باشد. «4» حجتالاسلام معادیخواه، در خاطرهای در همین باب تعریف میکند که: «یادم هست نامهای را آوردند خدمت ایشان که اگر اشتباه نکنم (آن موقع) از نخستوزیر دولت موقت بود و نامه با بسمالله شروع نشده بود. البته، من از نزدیک ندیدم، ولی بعد از صحبت اینطور متوجه شدم و همینطور در یک جا گفته شده بود انقلاب ایران بدون ذکر اسلامی. امام، نامه را پاره کردند و فرمودند بگویید به ایشان، فلانی نامه را پاره کرد. چند بار من به شما بگویم که انقلاب اسلامی است. انقلاب کار نکرد در ایران، اسلام کار کرد در ایران.» «5»
نکته دوم، پیرامون هدف انقلاب است. بسیاری از تاریخپژوهان، متعرض اصل انقلاب نمیشوند. آنها نمیتوانند خود را در مقابل پدیدهای قرار دهند که حجتِ درستی آن، خود آن پدیده است. پدیدهای مانند انقلاب که همچون سیلی خروشان، وضع موجود را زیرورو میکند و همه ملت را درگیر خود میکند، آنچنان مردمی و مقبول است که کمتر کسی اساس آن را زیر سوال میبرد. ازاینرو، برای تحریف تاریخ و کشاندن انقلاب بهسوی اغراض خود، دست به تحریف اهداف انقلاب میزنند. یکی هدف انقلاب را دموکراسی لیبرال، یکی ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا و یکی هم انقلاب برای نان میداند؛ اما چگونه میتوان هدف اصلی انقلاب را فهمید. امام معتقد است که راه اصلی این کار، رجوع به تودههای انقلابی است. «مردم»، نیروی محرکه انقلاباند؛ انقلاب برای آنها و بهوسیله آنها محقق شده است و باید اهداف آن را هم از خود آنها پرسید. به باور امام، «اگر شما میتوانستید تاریخ را مستند به صدا و فیلم حاوی مطالب گوناگون انقلاب از زبان تودههای مردم رنجدیده کنید، کاری خوب و شایسته در تاریخ ایران نمودهاید. باید پایههای تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها و ابرقدرتها باشد.» «6»
نکته سومی که از این نامه استفاده میشود، بخشی از تاریخ انقلاب است که امام خود آن را روایت میکند. در واقع، امام از انبوه خاطرات نهضت و ویژگیهای انقلاب، دست به انتخاب زده و فقط بر ضرورت تبیین یک جزء آن، در این نامه تاکید میکند. این انتخاب، نشانگر اهمیتی است که امام برای این بخش از تاریخ انقلاب قائل است. امام از نویسندگان تاریخ انقلاب میخواهد که حتماً جریانات حوزویِ مخالف انقلاب را که یا دچار تحجر فرهنگی بودند و یا جمود سیاسی، از قلم نیاندازند. امام با تاکید بر خوندلهایی که خود و روحانیون همفکر و انقلابی خود از این جریانات خورده است، با فقر فرهنگی آنها درگیربوده و از عزلت سیاسی آنها آسیب دیده است، دوگانه مهمی را ترسیم میکند؛ دوگانهای که در یک سوی آن، روحانی مومن، عالم و روشنفکر قرار میگیرد و در سوی دیگر آن، حوزویِ کافر، خرافی و متحجر جای میگیرد: «شما باید بهروشنی ترسیم کنید که در سال ۴۱، سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزۀ روحانیت اصیل در مرگآباد تحجر و تقدسمآبی چه ظلمها بر عدهای روحانی پاکباخته رفت، چه نالههای دردمندانه کردند، چه خوندلها خوردند و متهم به جاسوسی و بیدینی شدند، ولی با توکل بر خدای بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به توفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکری و تحجرگرایی، سرافراز -ولی غرقه به خون یاران و رفیقان خویش- پیروز شدند.» «7»
روایت صحیح از تاریخ انقلاب، نهتنها به فهم درست این پدیده الهی کمک میکند که برای حرکت آینده انقلاب هم ضرورت دارد. فهم صحیح از انقلاب مطابق با آنچه رخ داد و درک درست اهداف انقلاب مطابق با آنچه تودههای مردم برای آن قیام کردند و شناخت موانع مهم حرکت انقلاب مانند جریانات متحجر مذهبی و حوزوی، همچنان هم آموزندهاند و برای انقلابیونی که ادامهدهنده راه امام و انقلاباند، خواهند بود.