یادداشت
ایام نوفل لوشاتو
خاطرات حضور امام در نوفل لوشاتو از بیان خانم «مرضیه دباغ»

ایام نوفل لوشاتو

 

 

 

آنچه پیش روی دارید، خاطره‌ها و روایت‌های بانویی است که در دوره‌ای استثنایی توفیق خدمت به پیر مراد خویش را یافت و هرچند که آن دوره کوتاه بود، اما وی از آن توشه‌های معنوی و اخلاقی فراوانی برگرفت. زنده‌یاد سرکار خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) هم‌اینک در جوار قرب مولای خویش آرمیده است. این گفت‌وگو در اواخر حیات آن بزرگوار با وی انجام‌شده و برای نخستین ‌بار منتشر می‌شود.

سرکار به‌عنوان تنها بانویی که شان خدمتگزاری به حضرت ‌امام را در پاریس داشتید و بعد هم در هیئتی که ایشان برای بردن نامه و پیام ایشان به گورباچف تعیین کردند، به‌عنوان نماینده زنان مسلمان ایران حضور داشتید، همواره مورد احترام و اعتماد امام بوده‌اید. نخستین بار چه زمانی و چگونه با امام ملاقات کردید و نگاه ایشان نسبت به شان و جایگاه زنان را چگونه دیدید؟

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم. آشنایی بنده با حضرت امام، از طریق شهید آیت‌الله سعیدی صورت گرفت. من قبل از اینکه بتوانم با حضرت امام ملاقات کنم، سوالاتم درباره زنان و مسائل آن‌ها را از طریق ایشان از امام می‌پرسیدم. یادم هست که امام در شرایط اجتماعی آن روز ایران فرموده بودند زنان اگر رانندگی نکنند، بهتر است. شهید سعیدی به امام نامه نوشتند که خانم دباغ کارهای سیاسی می‌کند و رانندگی برای ایشان ضرورت دارد و امام فرموده بودند: «در مورد این موضوع به مرجع دیگری که اجازه این کار را می‌دهد، مراجعه کند.» امام همیشه راه را برای پیشرفت باز می‌گذاشتند. آن روزها نشستن خانم چادری پشت فرمان عجیب به نظر می‌رسید، ولی من این کار را کردم. بعد از اینکه آیت‌الله سعیدی دستگیر شد و به شهادت رسید، من هم در اثر فعالیت‌های مبارزاتی به زندان افتادم، اما بعد از مدتی، از زندان فرار کردم و از طریق سوریه، خود را به عراق رساندم. البته قبل از آن، مدتی در انگلستان و فرانسه بودم. وقتی به عراق رسیدم، برادرها ترتیب ملاقات با امام را برایم دادند. بعضی از مسئولان بیت گفته بودند که امام هرگز با یک زن تنها ملاقات نمی‌کنند، ولی ایشان مرا پذیرفتند و در تمام مدتی که گزارشی درباره وضعیت زنان مخصوصاً زنان سیاسی و زندان‌ها و شکنجه‌های رژیم شاه و وضعیت برادران در سوریه خدمتشان ارائه کردم، در سکوت و با دقت گوش دادند.

امام فرمودند: زن و مرد در دفاع از اسلام به یکسان تکلیف دارند.





آیا امام در جریان وضع زندان‌های شاه و اوضاع پیش‌آمده برای شما هم بودند؟

بله، من نمی‌خواستم درباره شکنجه‌هایی که خودم مخصوصاً دختر دوازده‌ساله‌ام تحمل کرده بودیم حرفی بزنم، ولی ایشان کاملاً در جریان بودند و از من خواستند برخورد ساواک با زنان زندانی و شکنجه‌هایی را که به آن‌ها می‌دهند، برایشان توضیح بدهم. همان جا بود که متوجه شدم امام در جریان ریز مسائل سیاسی و اجتماعی ایران هستند. جالب اینجاست که شهید سعیدی در سال 48 درباره من در نامه‌شان نام برده بودند، ولی امام در سال 53 -که خدمت ایشان شرف حضور پیدا کردم- کاملاً اسم من یادشان بود.

در آن ملاقات درخواستی هم از ایشان داشتید؟

بله، از ایشان خواستم اجازه بدهند در کنار مردم فلسطین باشم و به لبنان بروم. امام فرمودند هنگامی که یکی از مبانی اسلام به خطر می‌افتد، زن و مرد یکسان تکلیف دارند و هر کسی باید در حدی که در توان دارد، با دشمن اسلام مبارزه کند.

سرکار در پاریس عهده‌دار مدیریت بخشی از کارهای مهم امام بودید. از برخورد امام با زنانی که برای دیدار با ایشان می‌آمدند، خاطره‌ای دارید؟

امام نهایت مراعات را در مورد دختران و زنان داشتند. یادم هست یک روز عده‌ای دانشجوی پسر و دختر به ملاقات ایشان آمدند. پسرها جلو نشسته بودند و دخترها پشت‌سرِ آن‌ها. هنگامی که امام می‌خواستند تشریف ببرند، خانم‌ها گفتند که چون در پشت‌سر آقایان نشسته بودند، مجال پیدا نکردند سوالاتشان را بپرسند. با اینکه فرصت آن ملاقات تمام شده بود، امام فرمودند که خانم‌ها جلو بیایند و سوالاتشان را بپرسند. یکی گفت که شوهر و بچه دارد و دلش می‌خواهد ادامه تحصیل بدهد، چه باید بکند؟ امام فرمودند که این‌گونه مسائل تضادی با هم ندارد و ایشان سعی کند هر دو را به نحو احسن انجام بدهد.

نظرشان درباره شکل و کیفیت مراعات حجاب چه بود؟

موقعی که به فرانسه رفتم تا در خدمت امام باشم، پایم آسیب دیده بود و با عصا راه می‌رفتم و مانتو و شلوار تنم بود. امام فرمودند: «اگر چادر ندارید، به احمد بگویم برایتان بخرد!» عرض کردم: «چون همیشه اسلحه روی دوشم بود و فشنگ و قمقمه به کمرم می‌بستم و گاهی هم سه پایه تیر‌بار را روی دوشم می‌گذاشتم و ناچار بودم با این تجهیزات از کوه بالا بروم، چادر سرکردن برایم سخت است.» فرمودند: «چادر برای زن بهتر است.» امام مانتو و شلوار و مقنعه را حجاب می‌دانستند و در مورد رنگ هم سخت‌گیری خاصی نداشتند، اما چادر را حجاب کامل می‌دانستند. از آن روز بود که من چادر سر کردم.

در طول این مدت، کدام‌یک از ویژگی‌های حضرت امام در ذهن شما برجسته‌تر هستند؟

امام انسان جامع‌الاطرافی بودند و در مورد همه‌چیز دقت کامل داشتند. جالب اینجاست که با آن مسئولیت سنگین و مشغله‌های فراوان، حواسشان به همه‌چیز هم بود. یک روز برای خرید به بازار رفتم و دیدم پرتقال را ارزان می‌فروشند. تصمیم گرفتم بیشتر از مصرف روزانه بخرم تا برای چند روز، پرتقال داشته باشیم. هنگامی که لیست خرید را خدمت امام دادم، پرسیدند: «این‌همه پرتقال را چرا خریده‌اید؟» عرض کردم: «دیدم ارزان است، گفتم برای چند روز پرتقال داشته باشیم.» فرمودند: «با این کارتان دو گناه مرتکب شدید؛ یکی اینکه بدون آنکه نیازی به این مقدار پرتقال داشته باشیم، خریدید و اسراف کردید، دیگر اینکه عده‌ای را از خرید میوه‌ ارزان -که استطاعت خریدش را داشتند- محروم کردید. حالا هم پرتقال را پوست بکنید و پره‌پره کنید و شب موقعی که مردم برای خواندن نماز می‌آیند، به آن‌ها تعارف کنید که بخورند. شاید به این ترتیب خدا از سر تقصیرات شما بگذرد!»

از دیگر ویژگی‌های امام، نظم حیرت‌انگیز ایشان بود به‌طوری‌که واقعاً انسان می‌توانست ساعتش را با کارهای ایشان تنظیم کند. یک‌بار داشتم در ساختمان روبه‌روی اقامتگاه امام، نوار پیاده می‌کردم که یادم افتاد وقت تجدید وضوی حضرت امام است. می‌خواستم زودتر بروم و به دستشویی سرکشی کنم که تمیز باشد. دوست نداشتم خانه‌ای که مسئولیتش را به من سپرده بودند، نامرتب باشد. برادران گفتند وضوی امام که ساعت خاصی ندارد، ولی من می‌دانستم که همه کارهای امام دقیقاً راس ساعت مقرر انجام می‌شود. سریع خود را رساندم و دستشویی را تمیز کردم و دیدم که امام دارند برای تجدید وضو می‌آیند. برای سایر کارهایشان هم همین‌طور دقیق بودند. یک شب می‌خواستم فیلمی را که از سخنرانی شهید مفتح آورده بودند، ببینم. امام هر شب راس ساعت نُه شام می‌خوردند. کمی زودتر رفتم و پرسیدم: «شامتان را بیاورم؟» ایشان فرمودند: «هنوز بیست دقیقه مانده!» امام هر شب ساعت یازده می‌خوابیدند و ساعت سه بیدار می‌شدند و من صدای مناجات ایشان را می‌شنیدم. اتاق امام روبه حیاط بود و من چون نگران بودم، همیشه پشت در اتاق ایشان می‌خوابیدم؛ حتی یک‌بار هم پیش نیامد که ایشان زودتر یا دیرتر از ساعت سه بیدار شوند.

نحوه رفتار ایشان با اعضای خانواده چگونه بود؟

همان‌طور که اشاره کردم، با وجود مشغله زیاد، حواسشان به همه‌چیز و همه‌کس بود. در مورد خانواده، من هیچ‌وقت ندیدم که به آن‌ها امر و نهی کنند، فقط کسب اطلاع می‌کردند. در فرانسه که بودیم، یک‌بار خانم از اقامتگاه بیرون و به منزل کسی رفته بودند و کمی دیرتر برگشتند. امام در این فاصله مدام از من می‌پرسیدند: «خانم نیامدند؟» اما وقتی ایشان آمدند، با لحن بسیار مهربانی گفتند: «دیر کردید، نگران شدم.» امام حتی وقتی صددرصد اطمینان داشتند که طرف مقابل دارد اشتباه می‌کند، روی حرف خود پافشاری نمی‌کردند. همیشه جوری رفتار می‌کردند که خود آدم متوجه اشتباهش بشود.

یک‌بار شهید مطهری و شهید صدوقی مهمان ایشان بودند و من برایشان آبگوشت تهیه کرده بودم و بردم. امام پرسیدند: «غذای خودتان کو؟» عرض کردم: «من به ساختمان دیگر می‌روم و همان‌جا غذا می‌خورم.» فرمودند: «خیر، شما این غذا را خودتان پخته‌اید و خودتان هم باید از آن بخورید.» بعد غذای خود و مهمان‌هایشان را برداشتند و چهار قسمت کردند و یک قسمت را به من دادند.» همیشه به اطرافیان خود می‌فرمودند: «جمعه فقط روز تعطیل شما نیست، روز تعطیل خانواده هم هست. اگر به گردش رفتید، موظفید آن‌ها را هم ببرید.»

ایشان هرگز نمی‌خواستند کاری اضافه بر تکلیف به کسی تحمیل شود. یک‌بار مهمان زیاد آمده بود و ظرف زیادی چرک شده بود. من و زهراخانم، دختر آقای اشراقی، داشتیم ظرف می‌شستیم که دیدیم امام آستین‌هایشان را بالا زده و آمده‌اند که کمک کنند. به زهراخانم گفتم: «شما را به خدا از امام بخواهید تشریف ببرند، ما خودمان ظرف‌ها را می‌شوییم.» من واقعاً نمی‌دانم با چنین امامی -که علی‌القاعده باید الگوی مردان ایران باشند- رفتار اکثریت ‌قریب‌به‌اتفاق مردان ایرانی را چگونه توجیه کنم!

آیا وظیفه محافظت از جان حضرت امام هم به عهده شما بود؟

بله، بخشی از وظایف حفظ جان امام به عهده من بود. من نامه‌ها و بسته‌هایی را که برای ایشان می‌آمد، بازرسی می‌کردم که یک وقت مواد خطرناک و مضر در آن‌ها نباشد و بعد خدمتشان می‌بردم. یک‌بار داشتم این کار را انجام می‌دادم که امام آمدند و دیدند و فرمودند: «من به این کار راضی نیستم!» قسم خوردم که من فقط از وجه امنیتی آن‌ها را وارسی می‌کنم و مطلقاً نامه‌ها را نمی‌خوانم. امام فرمودند: «اتفاقاً بحث من بر سر همین موارد امنیتی است. اگر چیزی برای من خطر دارد، برای شما هم دارد.» عرض کردم: «آقا! یک ملت چشم‌انتظار شماست.» فرمودند: «شما هم هشت بچه چشم‌انتظارتان هستند، چه فرقی دارد؟» به ایشان اطمینان‌ خاطر دادم که من در این زمینه آموزش دیده‌ام و خطری متوجه من نمی‌شود. فرمودند که: «همان آموزش‌ها را به من بدهید تا خودم این کار را انجام دهم!» با آن جایگاه و منزلتی که داشتند، می‌فرمودند بیایید به من یاد بدهید، درحالی‌که بسیاری از آقایان، حتی از پرسیدن سوال از یک زن هم ابا دارند!

حضرت امام رعایت حال همه را می‌کردند. یادم هست در نوفل لوشاتو، روز تولد حضرت مسیح علیه‌السلام فرمودند که برای همسایه‌ها هدیه بخریم و از جانب ایشان، از آن‌ها عذرخواهی کنیم که با رفت‌وآمدهای زیاد برایشان ایجاد مزاحمت کرده‌ایم. قرار شد برای همسایه‌ها شیرینی بخریم. امام فرمودند: «خارجی‌ها گل هم خیلی دوست دارند، یکی دو شاخه گل هم روی جعبه‌های شیرینی بگذارید.»

هدایا را چه کسی برد؟

حاج‌احمدآقا و یکی از آقایانی که فرانسه را خوب حرف می‌زدند.

واکنش همسایه‌ها چگونه بود؟

خیلی تعجب کرده بودند و با خوشحالی همدیگر را صدا می‌زدند و هدایای امام را به هم نشان می‌دادند. فردای آن روز اولین سوال خبرنگاران این بود که شما مسلمان هستید، چرا برای مسیحیان هدیه فرستاده‌اید؟ امام چنان سخنان زیبا و جذابی را بیان کردند که فردای آن روز، اسقف اعظم کلیسای فرانسه برای ایشان پیام تبریک و تشکر فرستاد. آن روز ده‌ها شبکه در سراسر دنیا سخنان امام را پخش کردند. ایشان فرمودند: «آیا این تبلیغ خدایی است، یا تبلیغی که قرار است تلویزیون‌ها بکنند؟»

در نوفل لوشاتو، چه مدت در خدمت امام بودید و چه چیزهایی را از ایشان آموختید؟

من چهارماه‌ونیم در خدمت امام بودم و در این مدت متوجه شدم که ادعای پیروی از امام، ادعای سنگینی است و هر کسی نمی‌تواند پیرو امام باشد. پیروی از چنین انسان والا و جامع‌الاطراف و مخلصی، کار بسیار دشواری است و از عهده هر کسی برنمی‌آید. ما واقعاً نمی‌توانیم به دقت‌ها، هوشمندی‌ها، ظرافت‌ها و یقین امام پی ببریم. امام اهل حال بودند، نه اهل قال! ایشان جز رضای خدا به چیزی نمی‌اندیشیدند و در راه ادای تکلیف، نه شماتت و نه تحسین خلق، کوچک‌ترین تاثیری در اراده ایشان نداشت. امام هرگز شانه خالی‌کردن از زیر بار مسئولیت را نمی‌پذیرفتند. ایشان حتی یک لحظه از عمر خود را بیهوده صرف نکردند و حتی زمانی که منتظر بودند که ناهار یا چای ایشان را ببریم، قرآن می‌خواندند. همیشه می‌فرمودند: «هر کسی که بخواهد آدم شود، باید با قرآن انس بگیرد، راه دیگری برای رستگاری وجود ندارد.»

نگاه ایشان به نقش زنان چه بود و چرا شما را برای همراهی با هیئتی که برای میخاییل گورباچف نامه برد، انتخاب کردند؟

امام معتقد بودند که شخصیت زنان در طول تاریخ و در تمام دنیا، پایمال شده و عده‌ای از زنان جاهل اجازه داده‌اند که از آن‌ها یا برای کالا استفاده شود و یا متحجرین، آنان را در صندوق‌خانه‌ها حبس کنند! ایشان معتقد بودند در عین حال که زن به‌عنوان همسر و مادر رکن خانواده است، باید از توانایی‌های فکری خود در جامعه نیز استفاده کند. حضرت امام، شان زن ایرانی را به او بازگرداندند و زنان مسلمان در پیروزی انقلاب، نقش بی‌بدیلی را ایفا کردند. ایشان نهایت احترام را برای همسرشان قائل بودند و همواره با ایشان مشورت می‌کردند.

مرا به این دلیل همراه این هیئت فرستادند تا به دنیا ثابت کنند که اسلام در چهارچوب‌های شرعی، هیچ محدودیتی برای زنان قائل نیست و آن‌ها در مهم‌ترین مسائل اجتماعی، دوش‌به‌دوش مردان فعالیت می‌کنند. حضور من در آن هیئت تاثیر فراوانی در تبیین نگرش حضرت امام برای جهانیان و پیامدهای بسیار پربرکتی داشت.



ایام نوفل لوشاتو؛ 11 بهمن 1400

دیدگاه ها

نظر دهید

3 نظر
  • فاطمه سهرابی
    یا لیتنا کنا معکم و افوز فوزا عظیما رضوان الهی بر امام الهی و یارانش
    پاسخ
  • ناشناس

    واز امام همین رامیتوان توقع داشت نه غیر این

    پاسخ
  • ناشناس
    سلام خیلی عالی بود
    پاسخ