یادداشت
صلح جایز، اما تحمیلی
چرایی صلح امام حسن(ع) از نگاه امام خمینی(ره)

صلح جایز، اما تحمیلی

 

 عمده سخنان به یادگارمانده از امام خمینی (ره) درباره ماهیت و علل صلح امام حسن (ع)، عموما در شرایط جنگ تحمیلی و در واکنش به برخی مخالفت‌ها با تداوم دفاع مقدس، مطرح شده است. یکی از استدلال‌های طرفداران آتش بس و پایان دادن به جنگ، تکیه بر سیره امام حسن (ع) در مصالحه با معاویه بود. آنها معتقد بودند که اولا با توجه به این سیره، صلح، یک اقدام اسلامی است و ثانیا ما که از امام مجتبی (ع) بالاتر نیستیم. همان‌گونه که امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد، امام و مسئولان انقلابی هم می‌توانند با صدام مصالحه کنند. امام در پاسخ به این نظرات، بیانات روشنگرانه‌ای درباره ماهیت و علل صلح امام حسن در سالهای مختلف ایراد کرده‌اند.

امام در بخشی از سخنان خود، نخست به تبیین ماهیت صلح امام مجتبی (ع) پرداخته است. از نظر امام، صلح امام حسن (ع)، نموداری از مجاهدت و قیام این امام معصوم بود که بنیان فاسد اموی را رسوا و زیر و رو کرد: «معاویه یک سلطان بود در آنوقت؛ حضرت امام حسن بر خلافش قیام کرد در صورتی که آن وقت همه هم با آن مردک بیعت کرده بودند و سلطانش حساب می‌کردند. حضرت امام حسن قیام کرد تا آن وقتی که می‌توانست. وقتی که یک دسته علاف نگذاشتند که کار را انجام بدهد، با آن شرایط صلح کرد که مفتضح کرد معاویه را. آنقدری که حضرت امام حسن معاویه را مفتضح کرد به همان قدر بود که سیدالشهداء یزید را مفتضح کرد.» «1» 

صلح جایز، اما تحمیلی

 

 

 

 

اما امام، در دیگر بیانات خود، به واکاوی علل و شرایط این صلح می‌پردازد. بدون شک، سیره امام حسن (ع) در مصالحه با معاویه، آموزنده و حجت است، اما امام معتقدند که این مصالحه، در شرایط ویژه‌ای و به دلایل خاصی انجام شد. به عبارت دیگر، این هنرمندی و هوش امام حسن (ع) بود که صلح را به حربه‌ای رسواکننده علیه معاویه تبدیل کرد، وگرنه، اجبار امام به صلح، یک اتفاق ناخوشایند بود. اما این شرایط ویژه‌ای که امام را به صلح مجبور کرد عبارت از چیست؟ این شرایط ویژه، عقب ماندن اصحاب از امام و یاری نکردن او در امر جهاد بود.

به اعتقاد امام، «امام حسن ـ سلام‌اللّه‌ علیه ـ آن قدر گرفتاری که از این دوستان و اصحابش داشت از دیگران نداشت. اصحابی که توجه نداشتند که امام زمانشان روی چه نقشه دارد عمل می‌کند، با خیال‌های کوچکشان، با افکار ناقصشان در مقابلش می‌ایستادند و غارتش کردند و اذیتش کردند، و ـ عرض می‌کنم که ـ شکستش دادند، معاهده با دشمنش کردند و هزار جور بساط درست کردند.» «2» این سخنان، ماهیت تلخ صلح از نظر امام را به‌خوبی نشان می‌دهد. بنابراین، اگرچه صلح جایز است، اما اصحاب وظیفه دارند که شرایطی را مهیا کنند که امام، محبور به پذیرش آن نشود. حال آنکه آنچه در عهد امام مجتبی رخ داد، ناتوانی و ضعف اصحاب بود که امام همام را ناچار به صلحی کرد که البته با هنرمندی ایشان، از بر باد رفتن مصالح اسلام جلوگیری شد.

در همین روند، در دوران دفاع مقدس هم پیشنهادهای در زرورق پیچیده‌شده‌ای درباره صلح میان ایران و رژیم بعث عراق مطرح می‌شد. امام معتقد بود که هیچ یک از اینها، مصالح کشور را فراهم نمی‌کند و در واکنش به این پیشنهادها، آنها را به قضیه صلح تحمیلی به امام حسن (ع) تشبیه می‌کرد: «ما در این هفت سالی که بوده است فهمیدیم که این حکمها کی‌ها هستند و اینهایی که می‌خواهند صلح ایجاد کنند کی‌ها هستند. قصۀ امام حسن و قضیۀ صلح، این هم صلح تحمیلی بود؛ برای اینکه امام حسن، دوستان خودش، یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند، او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند، صلح کرد؛ صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که حالا به ما می‌خواهند بگویند، این است. بعد از اینکه صلح کردند، به حسب روایت، به حسب نقل، معاویه به منبر رفت و گفت که تمام حرفهایی که گفتم، من قرار دادم، زیر پایم؛ مثل پاره کردن این مردیکه آن قراردادها را. آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمومنین واقع شد و هر دویش به دست اشخاص حیله‌گر درست شد، این ما را هدایت می‌کند به اینکه نه زیر بار صلح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی.» «3»

این سخنان امام نشان می‌دهد که حیله‌گری دشمنان و خسته‌شدن و خیانت یاران، امام را به پذیرش صلح تحمیلی وادار می‌کند. حال آنکه به باور امام، حنجره‌های مشوق "صلح تحمیلی" در دوران "جنگ تحمیلی"، در شرایطی سروصدا به راه می‌انداختند که مردم ایران، نه تنها مردمانی از جنس اطرافیان امام حسن‌ نبودند، بلکه در جایگاهی بالاتر از مسلمانان صدر اسلام قرار داشتند. امام می‌فرمود: «مگر مردم با حضرت امام حسن چه کردند؟ همان اصحاب چه کردند با او؟ ملت ایران بهترند یا آنها؟ اسلام در حالا بهتر است یا آنوقتی که آنها با اسم اسلام پیغمبر را آن طور اذیت می‌کردند و اولاد پیغمبر را آن طور کشتند با اسم اسلام؟ چرا باید عقده‌های قلبی انسان را منحرف کند و هواهای نفسانی همه چیز را کنار بگذارد و فقط عیوب را نگاه کند؟» «4»

با همه اینها، در سراسر سالهای بعد از پیروزی انقلاب، اشاره و استناد به سیره امام حسن، همواره منش رایجِ جریان‌های پشیمان و خسته از انقلاب بوده است. این جریانات، کاملا منطبق بر حوادث پیش‌آمده برای امام مجتبی، معتقدند که باید پیشوای جامعه را به‌وسیله ایجاد نارضایتی و خستگی در مردم و استحاله نخبگان پیرامون او، به انواع تحمیل‌ها وادار کرد. امام (ره) در تفسیری از آیه شریفه 112 سوره هود می‌فرماید: «خدای تبارک و تعالی به ما قدرت استقامت بدهد، امروز استقامت لازم است. پیغمبر اکرم ـ صلی‌اللّه‌‌علیه‌وآله‌وسلم ـ نگران بود راجع به این که آیا ملتش استقامت می‌کنند یا نه؟ تا آن حد که در روایت است که فرموده که شیَّبَتْنی سُورَهُ هُود «5» برای این آیه‌ای که آمده است که فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ «6» در عین حال که این آیه در سورۀ دیگری هم ـ سورۀ شوری هم ـ آمده لکن آن ذیل را ندارد، سورۀ هود که این ذیل را دارد فرموده است. این به نظر می‌رسد که نگران بوده است از این که ملتش و امتش مبادا خدای نخواسته استقامت نکند.» «7» چنین تفسیری، نشان می‌دهد که نقش ملت و خواص، در تقویت موضع رهبر و پیشوای جامعه، تقشی حیاتی دارد و تحولات تاریخی پس از انقلاب هم بارها ضرورت این معنا را گوشزد کرده است.

«۱» ۱۳۵۰/۰۴/۰۱

«۲» ۱۳۵۸/۰۴/۱۸

«۳» ۱۳۶۵/۰۲/۰۲

«۴» ۱۳۶۲/۰۴/۲۱

«۵» سوره هود مرا پیر کرد. علم‌الیقین، فیض کاشانی، ج ۲، ص ۹۷۱

«۶» بخشی از آیۀ ۱۱۲ سورۀ هود: «آنگونه که امر شده‌ای استقامت و پایداری کن همراه کسانی که با تو رجوع کردند.»

«۷» ۱۳۶۴/۰۱/۰۱



صلح جایز، اما تحمیلی؛ 28 فروردین 1401

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: