یادداشت
امامِ محبوب مردم
نقش محبوبیت امام و مرجعیت دینی در قیام علیه استبداد

امامِ محبوب مردم

 



فهیمه آقاخانی، پژوهشگر تاریخ معاصر

بعد از سرکوب مشروطه و شکست سنگین روحانیت که پرچم‌دار شروع نهضت مشروطه بودند، جریان حاکم بر فضای جامعه روحانیت، دوری از سیاست و در پیش‌گرفتن مشی سکوت بود. برای عده زیادی از علما و روحانیون حضور شاه فاسق شیعه، بهتر از روی‌کارآمدن حاکم کافر بود. با قدرت‌گرفتن رضاشاه مبارزه با مذهب و از میان بردن سنت‌ها و نهادهای دینی مثل حوزه علمیه با فشار و استبداد رضاخانی می‌رفت که پایانی بر دین و مذهب رقم بزند، اما شرایط خفقان دائمی نبود. با رفتن رضاشاه در سال 1320، طبل شادی مذهبی‌ها پرصداتر از دیگران بود. جلال‌الدین فارسی با یادآوری آن روزها می‌نویسد: «بعد از خبر سقوط حکومت پهلوی اول، نقاره‌خانه صحن کهن برای اولین‌بار پس از سال‌ها سلطنت رضاخان شروع به نقاره‌زنی کرد. مادر و پدرم مانند همه همسایه‌ها در کوچه سرحوض و عباسقلی‌خان مشهد با شور و شعف آن را مرگ سلطنت پهلوی تلقی‌کرده و برخاستند و هرچه چراغ‌های زیبا و بزرگ داشتیم روشن کردند.» «1»

حمله به دین و دین‌داری!

سلطنت رضاشاه به پایان رسیده و فضای نسبتاً باز سیاسی شکل گرفته بود. جامعه متدینین در این شرایط به فکر احیای دوباره مذهب و ترمیم زخم‌های به‌جامانده از روند غربگرایی بر پیکره اسلام‌گرایی ایرانیان افتاده بود؛ مهم‌ترین تلاش آن‌ها جدال فکری و مستدل با آثار سوء برجای مانده از مبارزه با مذهب در دوران پهلوی در کنار رویارویی با بی‌دینی بود که به‌مراتب دشواری‌های بیشتری داشت.

با آغاز فعالیت حوزه علمیه و روحانیت و احیای اندیشه دینی، مبارزه جدی‌تری بر ضد روحانیت نیز آغاز شد. انتشار کتابچه اسرار هزارساله علی‌اکبر حکمی‌زاده، حساسیت حوزه را بیش از پیش برانگیخت؛ کتابی که به‌صراحت اصل دین را انکار می‌کرد و به نقد شعائر شیعی پرداخت و در آن سیزده پرسش از علما را مطرح کرد که به آن پاسخ بدهند.

در کنار پاسخ‌هایی که به کتاب حکمی‌زاده داده می‌شد اولین فعالیت آشکار و عمومی آقای خمینی با نقد این کتاب به ثبت رسید. برداشت حاج‌آقا روح‌الله این بود که در شرایطی که زمینه بازگشت به دین و روحانیت فراهم شده، کسانی که وابسته سیاست‌های رضاشاهی بودند با رفتن او به‌دنبال نبرد با روحانیت برخاسته بودند. «امروز که دنیای آتش‌خیز به ناچاری دست خود را طرف دین و روحانیت درازکرده و خواهد کرد و از نیروهای معنوی استمداد می‌کند، بعضی از نویسندگان ما حمله به دین و دین‌داری و روحانیت را بر خود لازم دانسته‌اند.» «2»

وزیرخارجه آیت‌الله بروجردی

وقتی خبر قتل یک زن مسلمان و پنج فرزند خردسالش به دست حامیان فرقه بهاییت منتشر شد، با واکنش صریح آیت‌الله بروجردی روبه‌رو می‌شود و ایشان برای پیگیری این جنایت نماینده خود را به ملاقات با شاه می‌فرستند. این نماینده کسی نیست جز حاج‌آقا روح‌الله خمینی؛ کسی که به وزیر امورخارجه آیت‌الله شهرت داشت.«3» وقتی حاج‌آقا روح‌الله به کاخ مرمر رسید متوجه شد از نظر درباریان و نگهبانان، خودروی حامل او در سطحی نیست که اجازه ورود به محوطه کاخ را داشته باشد، ولی وقتی با صلابت آقای خمینی مواجه شدند که گفت اگر با همین خودرو راه نمی‌دهید برمی‌گردم، راضی شدند. در اتاق دیدارها یک صندلی قرار داشت که حاج‌آقا روی آن نشست و وقتی محمدرضاشاه وارد شد با تعجب تنها صندلی اتاق را پر دید که به‌سرعت برایش صندلی آوردند. آقای خمینی با شرح ماجرا به شاه جوان گفت: «پدر شما این گروه ضاله را داد به طویله بستند، الان هم مردم ایران همان جریان را از شما انتظار دارند».«4» شاه هم با بیان اینکه وزرای حکومت پدرم جرئت تخطی از فرامینش را نداشتند و وزرای من به حرف من گوش نمی‌دهند جلسه را تمام کرد. این اولین ملاقات شاه و آقای خمینی بود.

دهه چهل و جانی تازه در حوزه علمیه

در نخستین روزهای سال 40، آیت‌الله بروجردی از دنیا رفت. حاج‌آقا روح‌الله که این روزها درخواست‌های بی‌شمار برای قبول مرجعیت و زعامت حوزه علمیه را دریافت می‌کند، سخت از قرارگرفتن در این شرایط، برای قبول مسئولیت دوری می‌کنند و در نهایت آن را می‌پذیرند و حالا آیت‌الله خمینی لقب می‌گیرد که از مسائل سیاسی روز نیز غافل نیست. «آقای خمینی نیز باوجود درخواست‌های بسیاری که از ایشان برای قبول مسئولیت می‌کردند رغبتی برای جایگزینی آیت‌الله نداشت؛ نه در تشییع ایشان شرکت کرد، نه در مراسم مهروموم کتابخانه شخصی مرحوم. استدلال حاج‌آقا این بود که نفس حضورم در مراسم تشییع ممکن است از طرف دوست‌داران مسائلی مطرح شود. هرچند با توصیه اطرافیان مبنی بر اینکه عدم حضور شما شائبه اختلاف با آیت‌الله را تقویت کرده است اجازه دادند مراسمی از سوی ایشان به‌شرط ذکر مصیبت بدون اسم بردن از نام حاج‌آقا برگزار کنند.» «5»

پای در میدان مبارزه

سیاست‌های نوگرایانه حکومت پس از وفات آیت‌الله دور شتاب به خود گرفته بود. حالا حاج‌آقا روح‌الله در مقام مرجعیت با رویکردی متفاوت بر این مسند قرار داشت.

مهر 1341، لایحه‌ای از سوی دولت اسدالله علم به تصویب رسید که طبق آن، از شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان، قید تدین به دین اسلام حذف و به‌جای سوگند به قرآن، سوگند به کتاب آسمانی قید شده بود و به زنان حق رای داده شده بود. آیت‌الله خمینی همان شب با شنیدن این موضوع بسیار ناراحت و دگرگون شده بود. برداشت ایشان این بود که: «شاه پس از فوت آیت‌الله بروجردی، دولت با وضع قوانینی که در عرض شرع مقدس و قانون اساسی مشروطه است، می‌خواهد کشور را از آغوش اسلام بگیرد.» «6» آیت‌الله دست به قلم شد و برای روحانیون سراسر کشور نامه‌ای روشنگرانه نوشت و همچنین با متنی کوتاه خطاب به دولت آن‌ها را از تصویب این لایحه برحذر داشت: «... مستدعی است امر بفرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه‌های دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود». «7» باوجود آنکه حکومت پهلوی در مقابل اصرار علما بنای مقابله را داشت، ولی در نهایت مجبور شد در 8 آذر 41 تصویب‌نامه مزبور را لغو کند. آیت‌الله خمینی فردای لغو تصویب‌نامه در پیامی فرمودند: «قیام عمومی دینی شما موجب عبرت برای اجانب گردید». «8»

این نخستین قدرت‌نمایی علما پس از وفات آیت‌الله بروجردی بود که توام با موفقیت بود.

پانزده خرداد - سایت جامع امام خمینی رحمه الله علیه

همه‌پرسی نمایشی

23 دی‌ماه، در جراید خبر، همه‌پرسی اصول شش‌گانه در شش بهمن منتشر شد؛ همه‌پرسی که بیشتر شبیه نمایشی برای دموکراسی بود تا واقعیت پذیرش حق اکثریت! دولت‌مردان مانعی برای پیاده‌کردن طرح‌ها نداشتند همچنان که درباره اصلاحات ارضی هم این‌گونه بود. آیت‌الله خمینی مخالف اصول یادشده نبود، بلکه عقیده داشت: «ما با دیکتاتوری شاه مخالفیم و [شاه نباید با برگزاری رفراندوم برخلاف قانون اساسی عمل کند] این حق شاه نیست و تجاوز به قانون اساسی است. «9» ایشان با انتشار اعلامیه‌ای برگزاری همه‌پرسی را غیرقانونی خواند. شاه در آستانه برگزاری رفراندوم در چهار بهمن به قم رفت و برای اولین‌بار با لحن و سخنانی توهین‌آمیز روحانیت را این‌چنین مورد خطاب قرار داد: «یک عده نفهم قشری که مغز آن‌ها تکان نخورده، همیشه در راه ما سنگ می‌انداختند ... ارتجاع سیاه اصلاً نمی‌فهمد ...»«10» در نهایت همه‌پرسی باوجود تحریم علما برگزار شد.

ماشین تخریب علیه آیت‌الله

آخرین روز سال 41 بود؛ آیت‌الله خمینی پس از تدریس در مسجد اعظم در سخنانی اعلام کرد به‌خاطر توهین‌ها و لطمه‌هایی که در این سال به اسلام و علما وارد شد، عیدنوروز امسال عزای عمومی است. «11» برای رژیم پهلوی که حالا مخالف اصلی خود را آیت‌الله خمینی می‌دانست، خُردکردن شخصیت ایشان در افکار عمومی اولین راه مقابله با او بود. ساواک با نصب اعلامیه‌های تخریبی بر درودیوار شهر قم، اجرای این نقشه علیه شخصیت آیت‌الله را شروع کرد. «در این دو اعلامیه بی‌شرمانه‌ترین و زشت‌ترین هتاکی‌ها و ناسزاها به روحانیت و مراجع مخصوصاً حاج‌آقا روح‌الله شده بود که طلاب را عمیقاً ناراحت کرده بود.»«12» وقتی آیت‌الله خمینی ناراحتی شاگردانش را در این وضعیت دید، با بیان اینکه مقامش از حضرت علی علیه‌السلام، که سال‌ها توسط معاویه تخریب می‌شد، بالاتر نیست از شاگردانش خواست اعلامیه‌ها را پاره نکنند تا مردم ماهیت دستگاه جبار را بهتر بشناسند.«13»

عید خونین

دوم فروردین سال 42 مقارن با شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام بود. برای رژیم مسجل شده بود که عزاداری امسال متفاوت از سایر مراسمات مذهبی است. به همین خاطر، گروهی کماندو و غیرنظامیانی در پوشش دهقانان به قم فرستاد تا در مراسم مذهبی علما شرکت‌کرده و با سردادن صلوات‌های مدام و ایجاد بی‌نظمی مجالس مذهبی را که به زعم آن‌ها ضد حکومت برگزار می‌شد منحل کنند. این کماندوها با چماق و پنجه بوکس به طلاب حاضر در مدرسه فیضیه حمله و جمع زیادی را مجروح کردند و طلبه‌ای به نام سیدیونس رودباری کشته شد. آیت‌الله خمینی در واکنش به این اتفاق تلخ در تلگرافی به علمای تهران نوشتند: «... عمامه طلاب و سادات ذریه پیغمبر را آتش زدند ... شاه‌دوستی یعنی غارت، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین ...»«14» یک‌ماه بعد، ماه محرم فرارسیده بود. با وجود تهدید رسمی رژیم مبنی بر عدم مطرح‌کردن مسائل سیاسی آیت‌الله خمینی در روز عاشورا، 13 خرداد در میان جمعیت انبوه عزاداران که با بانگ «خمینی، خمینی» او را مورد استقبال قرار دادند سخنان تاریخی و صریح خود را علیه حاکمیت مطرح کرد. بعد از سخنرانی آیت‌الله که حدود 25 دقیقه طول کشید، هرکس از جلسه بیرون آمد حال و هوای خاصی داشت؛ جرئت و شجاعت امام در میان خفقان حاکم بر جامعه خیلی‌ها را ترسانده بود، اما یک حس همگانی این بود: «آقای خمینی را دستگیر خواهند کرد».«15»

من روح‌الله خمینی هستم!

بامداد 15 خرداد بود که نیروهای ویژه امنیتی با لگدکوبیدن به در برای دستگیری آیت‌الله خمینی حضور یافتند. وقتی در ورودی با لگد شکسته شد، فرمانده نیروهای ویژه پرسید: خمینی کجاست؟ آیت‌الله دست روی سینه‌اش گذاشت و با پوزخند گفت: «اینجاست ... من خمینی هستم. من روح‌الله خمینی هستم، به کسی کاری نداشته باشید».«16» خبر دستگیری آیت‌الله توسط همسایه‌ها، که ماجرا را از نزدیک دیده بودند، دهان‌به‌دهان پیچید. مردم از محله‌های مختلف قم به‌سمت حرم روانه شدند. زنان جنوب شهر قم در دسته‌های بزرگ، فریادزنان، چادرها به گردن بسته، قندشکن و سیخ کباب و چاقو به دست با عکس‌هایی از آقای خمینی خود را به حرم رساندند؛ اتفاقی که سابقه سیاسی در شهر قم نداشت.«17» مردم با شعار «یا مرگ یا خمینی» صدای اعتراض خود را به گوش حاکمیت رساندند، ولی پاسخ آن‌ها گلوله بود. این تظاهرات محدود به شهر قم نبود؛ تهران و شیراز و اصفهان و مشهد هم صحنه اعتراضات توده خشمگین مردمی بود؛ برای مردمی که در تمام این مدت زندگی مراجع تقلید در عین سادگی را می‌دیدند که نه ثروتی اندوخته و نه به مفاسد دنیایی آلوده شده‌اند مدام از سوی حکومت به «مفت‌خور» تعبیر می‌شدند و در مقابل زندگی مرفه شاه و درباریان در جلوی چشمانشان بود، حمایت از آیت‌الله خمینی به‌مثابه نارضایتی از اداره حکومت توسط شاه و پیوند با مرجعیت شیعه بود.

مطالب - سایت جامع امام خمینی رحمه الله علیه

خمینی را دار هم بزنند، توافق نخواهد کرد!

آیت‌الله خمینی پس از نه ماه حصر در تهران، در فروردین سال 43، در میان استقبال مردمی آزاد شد. او همان ابتدای آزادی در پاسخ به تحریف روزنامه اطلاعات که گفته بود میان روحانیون و شاه حصول توافقی در مورد انقلاب سفید صورت‌گرفته، با صراحت گفتند: «خمینی را اگر دار هم بزنند، تفاهم نخواهد کرد».«18» چندماه بعد از آزادی، خبر تصویب قانون مصونیت نظامیان آمریکایی موسوم به «کاپیتولاسیون» موجب سخنرانی تند آیت‌الله علیه رژیم شد؛ سخنرانی‌ای که عزم رژیم را بر تبعید ایشان از ایران جدی‌تر کرد و منجر به تبعید ایشان به ترکیه گردید. این بهترین فرصت برای آیت‌الله خمینی بود که در دوران تبعید به تبیین نظریه ولایت فقیه بپردازد و هم‌زمان با مبارزان داخل کشور ارتباط خود را جهت جلوگیری از انحراف در نهضت حفظ کند.

امام خمینی

در سال‌های دهه 50، آیت‌الله خمینی به رهبری اصلی جریان مخالفت با شاه تبدیل شد. او نخستین مرجع تقلیدی بود که در زبان فارسی ملقب به «امام» شد و از آن پس با نام «امام خمینی» شناخته شد. قاطعیت در کلام، تاکید بر وحدت کلمه و جلوگیری از چنددستگی میان مخالفان نظام و از همه مهم‌تر بیان مفاهیم عمیق انقلاب با زبان ساده برای توده مردم از بارزترین ویژگی‌های رهبری امام در دوران نهضت بود که توانست توده خروشان مردم را به‌درستی هدایت کند. اصولاً در برهه‌هایی از تاریخ که خون مردم بی‌گناه بر زمین می‌ریزد و توده‌های خشمگین نیاز به رهبری دارند، یک نگاه قاطع و انقلابی خیلی بهتر از یک نگاه مصلحانه و آشتی‌طلب است. ایستادگی امام روی این خواسته که شاه باید برود و اعتقاد عمیق او بر سرنگونی استبداد، مهم‌ترین جنبه نبوغ سیاسی او بود.«19»

 


«۱» جعفریان، رسول، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران (۱۳۲۰-۱۳۵۷)، ص۲۷

«۱» کشف اسرار، ص‌۲

«۱» خاطرات دکتر مهدی حائری‌یزدی، به کوشش حبیب لاجوردی، ص۵۶

«۱» هدایت‌الله بهبودی، الف‌لام خمینی، ص‌۱۶۱

«۱» هدایت‌الله بهبودی، الف‌لام خمینی، صص۱۸۳-۱۸۷

«۱» خاطرات آیت‌الله خلخالی ص۶۲

«۲» صحیفه امام، ج۱، ص۷۸ (تلگراف به محمدرضا پهلوی درباره انجمن‌های ایالتی و ولایتی‌)

«۳» بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، صص۱۶۸ تا ۱۷۲

«۴» یاران امام به روایت اسناد ساواک (قامت استوار)، کتاب بیست و هفتم، ج۱، ص۱۷

«۵» روزنامه اطلاعات، ش۱۱۰۰۷، ص۱۳

«۶» صحیفه امام، ج۱، صص۱۶۴-۱۶۵ (سخنرانی در جمع روحانیون و اهالی قم)

«۷» خاطرات آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی، صص۱۶۴-۱۶۵

«۸» صحیفه امام، ج۱، ص۱۶۳ (سخنرانی در جمع روحانیون و اهالی قم)

«۹» صحیفه امام، ج۱، ۱۷۸ (پیام به علمای تهران)

«۱۰»  هدایت‌الله بهبودی، ص۳۱۵

«۱۱»  بانوی انقلاب، خدیجه‌ای دیگر، صص۲۱۱-۲۱۵

«۱۲»  بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ص۴۷۶

«۱۳»  صحیفه امام، ج۱، ص۲۶۹ (سخنرانی در جمع دانشجویان و طلاب)

«۱۴» بازرگان، انقلاب در دو حرکت، ص۱۹



امامِ محبوب مردم؛ 18 بهمن 1402

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: