فهیمه آقاخانی، پژوهشگر تاریخ معاصر
میگویند این سالها شعارهای انقلاب به بیراهه رفته، استقلال و آزادیای که مردم فریاد میزدند برای تکریم آزادی بیان بود، برای پاسداشت حاکمیت قانون بود، برای انتخابات آزاد! این بود و تنها این نبود.
مینویسند ماهیت انقلاب را با شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» به قهقرا بردهاید و ماجراجویی شما در دنیایی که برهای در مقابل گرگ هستید، جز هزینهسازی فایده دیگری برای ملت ایران نداشته است. «1» الا که نزدیک به نیمقرن از عمر انقلاب اسلامی ایران گذشته است، بر اساس دادههای تاریخی باید دوباره پرسید مشتهای گرهخورده مردم در دهه پنجاه دنبال کدام آزادی و کدام استقلال بود؟!
ایرانِ جان، میان پتک و سندان
در دوران قاجار دست سرنوشت ایران را میان پتک روس و سندان «1» انگلیس نهاده بود؛ نهتنها ایران ضعیف بین این دو قدرت قرارگرفته و به صحنه رقابت آنان برای کسب هرچه بیشتر منافع سیاسی و اقتصادی تبدیل شده بود، بلکه امواج کشمکشهای آن دو در نقاط دیگر جهان هم به اینجا میرسید و ایرانِ جان، گاهی وجهالمصالحه قرار میگرفت و گاهی به صحنه نبرد منافع روس و انگلیس تبدیل میشد.
از عهدنامههای ننگین گلستان و ترکمنچای و ازدستدادن بخش وسیعی از قلمروی سرسبز ایران مدتزمان زیادی نگذشته بود که خبر قبول امتیاز رژی (تنباکو) مردم را وادار به ابراز خشم گسترده کرد و حکومت وقت مجبور به عقبنشینی شد. اما امتیاز رویتر«2» بهمراتب بدتر از آن بود؛ امتیازی که بدون اغراق شرمآورترین امتیازی بود که یک مملکت مستقل میتوانست به یک شخص خارجی واگذار کند. لُرد کرزن در توصیفش میگوید: «کاملترین و فوقالعادهترین تسلیم همه منابع یک پادشاهی به دستان یک خارجی که حتی تا آن زمان تصورش هم برای احدی نمیرفت.»«3»
حتی وقتی حرکت عظیم مردمی در تثبیت مشروطه شکل گرفت، بازهم دخالت کشورهای روس و انگلیس ماهیت آن را به انحراف کشاند؛ روسهایی که مخالف تغییر نظام بودند و در نهایت آن را به توپ بستند و انگلیسیهایی که پذیرای بستنشینان در سفارتشان بودند و به قول حیدرخان عمواوغلی، شبها کلاس علوم سیاسی در حیاط سفارت برگزار میشد.«4» در نهایت، آنها هم بهوقت به توپبستن مجلس از این اقدام حمایت کردند. دیپلمات انگلیسی، سِر آرتور هاردینگ، وضعیت اسفبار آن روزها را بهخوبی شرح میدهد: «کشور پادشاهی ایران مال غیرمنقول کهنهای است که روزگاری دراز به بدی اداره شده و آماده فروش فوری به هر دولت خارجی است که در حراج آن شرکت کند و بیش از دیگران حاضر به پرداخت بهای آن باشد یا بتواند به بانگ بلند، زمامداران منحطّ و بیدفاع او را تهدید کند.»«5»
استعمار در سایه
از همان روزهای پایانی سرد سال 1299، وقتی اعلامیهای با عنوان «حکم میکنم» از سوی فرمانده قزاق، رضاخان صادر شد، برای بسیاری مفهوم آن، ظهور یک حکومت مستبد نظامی بود؛ حکومتی که میتواند مجری آمال و آرزوهای روشنفکرانی شود که معتقد بودند: «در کشوری که 99درصد مردم تحت سلطه روحانیون مرتجع هستند، تنها امید ما به موسیلینی دیگری است تا بتواند قدرتهای سنتی را از بین ببرد و در نتیجه بینشی نوین، مردمی جدید و کشوری مدرن به وجود آورد!»«6» حکومت پهلوی با هدف مدرنیتهشدن ایران بنا شد«7»، اما همچنان خلا «استقلال» و «آزادی» در آن مشهود بود.
با وجود آنکه در هیچ سند رسمی دخالت انگلستان در کودتای 1299 «8» موجود نیست، اما شواهد و قرائن بسیاری بر انگلیسی بودن کودتا وجود دارد که ذکر آن در این مجال نمیگنجد، اما اقرار رضاشاه به اینکه «مرا انگلیسیان سر کار آوردند، اما وقتی آمدم به وطنم خدمت کردم» «9» بازهم ردپای حضور نیروهای خارجی و عدم استقلال در امور داخلی در این دوران را تایید میکند. امتیازاتی از قبیل در اختیار داشتن شرکت نفت و بانک شاهنشاهی و فعالیتهای تجاری گسترده در ایران تنها بخشی از منافع انگلیسیها بود. شوروی نیز از این قاعده مستثنی نبود. بهصورت کلی، ایران آن روزها، استعمار در سایه بود؛ گونهای از استعمار که کشور استعمارشده بهظاهر مستقل است و توسط رهبران بومی اداره میشود که قدرت مانور سیاسی محدودی دارند و تامین منافع استعمارگران بر منافع دولت استعمارشده اولویت دارد.
نمونه بارز آن را باید در سوم شهریور 1320 و حضور گسترده نیروهای متفقین در خاک ایران جستوجو کرد. ایران به اشغال نیروهای خارجی درآمد بدون آنکه ارتش مدرن پهلوی از خود واکنشی نشان دهد؛ حتی محمدرضاشاه بعدها نجات کشور از آن مصیبت بزرگ را فقط بهخاطر خواست خدا و وقوع معجزه میداند. «10»
موشها به جنگ پلنگها
اما جدیترین حضور نیروهای استعمارگر در امور داخلی ایران در دوران محمدرضاشاه رخ داد. آرزوی ملیشدن صنعت نفت و کوتاهشدن دست انگلیسیها از منافع ملی ایران، رویای چندینساله ایرانیانی بود که به رهبری دکتر مصدق و آیتالله کاشانی به واقعیت پیوست. هرچند در این مسیر دشوار نخبگان ایرانیای همچون مهندس مهدی بازرگان میگفتند: «میخواهید به جنگ پلنگها چندتا موش بفرستید؟»«11»
کودتای 28 مرداد با همکاری دو قدرت انگلستان و ایالات متحده آمریکا بهوقوع پیوست؛ واقعهای تلخ و سهمگین که برای بسیاری از نیروهای مبارز بینتیجه بودن و به فراموشی سپردن رویای ایرانی مستقل و آزاد را در پی داشت، اما طوفانی در دهه چهل همهچیز را تغییر داد.
فریاد برای استقلال
«تاثرات قلبی خودم را نمیتوانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیدهام خوابم کم شده است. ناراحت هستم. قلبم در فشار است. با تاثرات قلبی روزشماری میکنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. ایران دیگر عید ندارد ...»«12» در روزهایی که ایران سرگرم مراسم جشن تولد شاه ایران بود، آیتالله خمینی که صدای اعتراضش به سیاستهای ضددینی و ضد منافع ملی حکومت پهلوی بدون محافظهکاری بلند بود، در سخنانی علیه لایحه کاپیتولاسیون آمریکایی که استقلال ایران را خدشهدار میکرد، موضع گرفت. سخنانی به قیمت تبعید از خاک وطن! سخنانی که سرآغاز نهضت اسلامی به رهبری ایشان شد و درنهایت، مشتهای گرهکرده و فریاد توده مردم، یکصدا خواستار «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» شدند؛ شعاری که در حافظه تاریخی مردم ایران از همان عهدنامه گلستان و ترکمنچای تا دخالت در امور داخلی ایران و درنهایت کودتای 28 مرداد نقش بسته بود و حالا رهبری امام خمینی را پایانی بر این روزها میدیدند.
تحریف ممنوع
«این شاه آمریکایی اعدام باید گردد»، « تا شاه کفن نشود، این وطن، وطن نشود»، «شاه جنایت میکند، کارتر حمایت میکند»، «شب تاریک ملت روز گردد، خمینی عاقبت پیروز گردد»، از جمله شعارهای انقلابی مردم در روزهای پایانی رژیم پهلوی بود؛ شعارهایی که بهخوبی در دل خود ماهیت ضداستکباری و ضداستبدادی را آشکار میکند، اما جریان تحریف به بهانههای مختلف تلاش دارد تا اصل قیام مردمی در انقلاب 57 را تنها به «انتخابات آزاد» و «حاکمیت قانون» و «آزادی بیان» ربط دهد. «13»
استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی
در همین زمینه، سخنان رهبری انقلاب که خود از مبارزان و همراهان امام بوده است خواستههای مردم در تظاهرات پیش از انقلاب را بهخوبی نشان میدهد؛ شعارهایی که در دل خود استقلال ایران از هرگونه وابستگی خارجی و انزجار از دخالت بیگانگان را فریاد میزد: «هدف ملت ایران که از هرکسی که سوال میکردیم، به زبانهای گوناگون این هدف را میگفت این بود که بتواند در سایه اسلام، استقلال و آزادی به دست بیاورد. این شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که در دوران انقلاب رایج بود، حرف دل مردم بود و مردم این را میخواستند. مردم میدیدند که این کشور با این عظمت، حکامش و زمامدارانش استقلال رای ندارند! تابع بیگانه و تابع قدرتهای مستکبرند و طوق اطاعتِ آنها را به گردن انداختهاند. در مقابلِ آنها ضعیف و غیرمستقل، اما نسبت به مردم خودشان سختگیر، متفرعن و با آنها با فشار و سختگیری و زور رفتار میکردند؛ شلاق را بر گُرده این مردم میکوبیدند و به آنها اجازه انتخاب نمیدادند. در طول سالهای مشروطیت و تا قبل از انقلاب اسلامی، هرگز اتفاق نیفتاد که این مردم با شوق، با رغبت و با معرفت به پای صندوق رای بروند و کسی را انتخاب کنند. انتخاب معنی نداشت؛ حکومت، حکومت موروثی، مسئولان و زمامداران، سفارششده قدرتهای بیگانه، مجلسی که به نام مجلس شورا از مشروطیت بهوجود آمده بود، مجلس دستنشانده و غیرمنتخب مردم! مردم هم اسیر و دستخوش تصمیمهایی بودند که این مجموعه غیرمسئول و غیرمتعهد برای آنها میگرفتند. مردم خواستند استقلال بهدست بیاورند، آزادی داشته باشند، عزت ملیشان را تامین کنند، سعادت و رفاه دنیوی و سربلندی معنوی و اخروی را بهدست بیاورند. این آرزوی مردم بود و وارد این میدان شدند.» «14»