یادداشت
قسمت دوم

شمه ای از سیره عملی امام خمینی (ره)

عزت نفس و بلند همتی امام

حضرت امام قدس سره در عین آن که بسیار متواضع بودند، عزت نفس والایی داشتند، و از هرگونه ذلت برای خود و مسلمین متنفر بودند، و از این که مسلمانی تحقیر شود، غیرت و حساسیت ویژه ای داشتند، بارها فرمود: «وقتی عکس شاه معدوم را در برابر فلان رییس جمهور امریکا دیدم که آن طور ذلیلانه در مقابل او ایستاده بود، بسیار ناراحت شدم، و تلخی این منظره هنوز برای من باقی است که شاه مملکت اسلامی در برابر کافر خدانشناس این طور اظهار کوچکی کند .» (1)

شدیدترین سخنرانی امام در قم که به دستگیری و تبعید او منجر شد، برضد قانون ذلت بار «کاپیتولاسیون » بود، او هرچه فریاد داشت در برابر این لایحه ای که عزت مسلمین و ایرانیان را بر باد می داد، بلند کرد و سرانجام نگذاشت و چنین لایحه را به زباله دان تاریخ افکند .

امام هرگز در برابر زورمندان کرنش نکرد، بلکه با کمال شکوه، آن ها را از خود طرد کرد .

حضرت امام (ره) در مدت پانزده سال که در عراق و نجف اشرف بودند، هرگز به دولت عراق و دولتمردان بعثی روی خوش نشان ندادند، و با کمال عزت، در بعضی از موارد به شدت به آن ها اعتراض کرده و یا بی اعتنایی می کردند .

ظاهرا ساواک، متولی مسجد اعظم قم را از تدریس امام در آن مسجد ترسانده بود، متولی دستور داد تا درهای مسجد را اول صبح بستند، امام در برابر این حادثه فرمود: «هر کجا مناسب باشد درس می دهم، آن روز آمدند و در صحن ایوان طلا با کمال عزت و سرافرازی، درس فرمودند، بی آن که از کسی خواهشی کنند، روز بعد، به خواهش تولیت مسجد، دوباره به مسجد اعظم بازگشتند .

یکی از علمای برجسته که بیش از نودسال از عمرش گذشته و از شاگردان آیه الله العظمی آقا ضیاء عراقی (ره) بود می گفت: «عزت و اعتباری که امام خمینی به اسلام وقرآن و تشیع داده، هیچ عالمی از علمای اسلام بعد از غیبت صغری تا به حال نداده است .»

نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی که با عنوان «قائدی » خوانده می شد می نویسد: «باید بگویم تصوری که من از امام همیشه در قلبم محفوظ دارم این است که او مردی است که به یک ملت شخصیت و عزت بخشید، و بر قلوب ملتی که او را برگزیدند حکومت می کرد .» (2)

کوتاه سخن آن که امام مصداق شاخص و کامل این دو آیه شریفه بود: «و لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا; (3) و خداوند هرگز کافران را بر مومنان تسلطی نداده است .»

«و لله العزه و لرسوله و للمومنین ; (4) عزت مخصوص خدا و رسول خدا (ص) و مومنان است .»

و همواره ندای امام حسین (ع) به «هیهات مناالذله; حاشا که ما زیر بار ذلت برویم » در همه ابعاد زندگی اش به ویژه در سرلوحه زندگی سیاسی اش دیده می شد .

شجاعت، صلابت و هوشیاری امام

حضرت امام - قدس سره - همچون جدش حضرت علی (ع) که در برابر منافقین، قاسطین، مارقین و ناکثین قرار گرفت، و قاطعانه در برابر آن ها ایستاده در برابر همه گروه ها که در خط اسلام نبودند، قاطعانه با شجاعت و صلابت بی نظیر ایستاد، به طور کلی ترس در قاموس وجود او راه نداشت، تا آخر عمر بر ضد امریکا سخن گفت و عمل کرد و او را شیطان بزرگ خواند، در نجف اشرف شنید که حزب بعث عراق فرزند مرحوم آیت الله بجنوردی، صاحب القواعد الفقهیه را دستگیر کرده است، برای احوال پرسی شبانه به منزل آقای بجنوردی رفت، در ضمن صحبت به آقای بجنوردی گفتند: «من وقتی که در ترکیه بودم، به من گفتند مصطفی (فرزندم) رفت زندان، من گفتم: «خوب است زندان رفته است، ورزیده می شود .» آقای بجنوردی فرمود: آقا! ما که دل و قلب شما را نداریم . آن شب امام مزاح هایی لطیف کرد که با شنیدن آن، اندوه انسان برطرف می شد . (5)

حضرت امام، از همان دوران کودکی و جوانی و در همه سال های عمر بابرکتش شخصی شجاع و قاطع بود، کتاب کشف الاسرار را در سال 1323 ش . نوشت، با این که این کتاب یک کتاب کلامی و توحید و بر ضد وهابی گری است و در پاسخ به کتاب انحرافی اسرار هزار ساله نوشته شده است، در عین حال امام در همان کتاب رضا شاه پهلوی را مورد حمله قرار داده و با تعبیراتی بسیار کوبنده او را منکوب نموده است، از فرازهای آن کتاب این است: «رضا خان سواد کوهی که نمی فهمد سیاست با سین است یا صاد . . . »

حضرت امام - قدس سره - در روز عاشورا (13خرداد 1342 ش) در آن هنگام که شاه در اوج قدرت بود، سخن رانی بسیار کوبنده ای در مدرسه فیضیه بر ضد شاه نمود، فرازهایی از این خطبه خطاب به شاه چنین بود «. . . بدبخت! بیچاره! چهل و نج سال از عمرت میره . . . کمی عبرت بگیر، عبرت از پدرت . . . خدا می داند مردم خوشحال بودند که پهلوی (پدرت) رفت (چنین نباش) که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند .»

امام در سال 43 در قضیه کاپیتولاسیون، در سخن رانی اخیر خود که پس از آن تبعید شد فرمود: «امروز رییس جمهور امریکا منفورترین افراد پیش ملت ماست .»

آن هنگام که حضرت امام را پس از زندان، به قیطریه آورده و در آن جا تحت نظر قرار دادند، سرهنگ مولوی رییس سازمان امنیت وقت، نزد امام آمد و با اصرار به امام گفت: «اگر شما پنج دقیقه فقط با شاه در قیطریه ملاقات کنید، همه چیز درست می شود، انقلاب سفید همه اش حرف است، فقط شما یک ملاقاتی بکنید، سر و صداها می خوابد .» امام با کمال قاطعیت و هوشیاری، این ملاقات را رد کرد . (6)

مرحوم حجه الاسلام والمسلمین سیدعباس مهری، نماینده امام در کویت می گفت: هنگامی که امام را از عراق بیرون کردند، ایشان با همراهان به مرز کویت آمدند، تا وارد کویت شوند، ولی در کویت اجازه ورود داده نشد، من به محضر امام رسیدم، به ایشان عرض کردم اجازه بدهید بروم با این مامور حرف بزنم، امام با کمال صلابت فرمودند: «ابدا! حیف نیست که وجه خود را پیش این ناکس بفروشی؟ ما برمی گردیم خدا با ماست .» (7)

دکتر حسن حبیبی، در مورد آمدن امام از نوفل لوشاتو به ایران، در مصاحبه ای

می گوید: شب آخر، امام به حاضران رو کرد و فرمود: «باید متوجه باشید در این سفر یکی از چند مورد ممکن است پیش آید: 1 - هواپیما را به محض ورود به آسمان ایران هدف تیر قرار داده و ساقط کنند، یا منفجر نمایند; 2 - هنگامی که به زمین نشست، آن را به گلوله ببندند; 3 - وقتی پیاده شدیم همه را به گلوله ببندند; 4 - به شما کاری نداشته باشند، بلکه مرا به گلوله ببندند، یا توقیف کنند ویا در میان جمعیت ترور نمایند، این خطرها اصولا متوجه من است، شما نباید خود را به خاطر من به خطر اندازید، باید همه شما در این باره فکر کنید و آگاه باشید، و این موضوع را به همه اعلام کنید .» (8)

حضرت امام در این شرایط سوار بر آن هواپیما شدند، و تا آخر با کمال طمانینه وارد ایران شده و تا به بهشت زهرا در میان جمعیت میلیونی رفتند و آن سخنرانی پر صلابت را نمودند، که هر لحظه فراز آن حوادث خطیر، بیانگر اوج شجاعت و اقتدار امام بود . وقتی که امام در چند روز اول در مدرسه رفاه زندگی می کرد، آقای رفسنجانی می گفت: شب 21 و 22 بهمن شب های بسیار خطرناکی بود، یک انفجار بمب کافی بود همه مدرسه را با خاک یک سان کند، هر لحظه احتمال بمب باران می رفت، به امام گفتند: «شمااین جا (مدرسه) نباشید، زیرا ممکن است یک خمپاره همه آن خانه را ویران کند .» امام فرمود: همین جا می مانم .

آن شب ها به ویژه شب 21و 22 بهمن را همه دوستان با دلهره و اضطراب گذراندند، از وحشت نخوابیدند، ولی صبح آن روز به حاج احمد آقا فرزند امام گفتم: آیا امام خوابید؟ گفت: «بله، امام مثل سایر شب ها راحت خوابید .» این فراز نیز حاکی از عظمت شجاعت امام و عمق قوت قلب او است .

ماجرای هشت سال جنگ تحمیلی، و بروز حوادث تلخ به وسیله منافقان، لیبرال ها و ستون پنجم، و واقعه هفتم تیر و شهادت آیت الله دکتر بهشتی و 72 تن از برترین شخصیت ها، هر کدام کافی بود که امام را از پای درآورد، ولی امام تا آخر محکم، استوار و سرو قامت باقی ماند، در این راستا سخن بسیار است، برای تکمیل، نظر شما را به گفت و گوی امام با فرزندش و گفتار شهید صیاد شیرازی جلب می کنم:

حضرت حجه الاسلام والمسلمین احمد آقا (فرزند امام) می گوید: در ماجرای جنگ، یک روز بعداز ظهر حدود ساعت هفت تا هشت، موشک به اطراف جماران اصابت کرد، خدمت امام رفتم عرض کردم اگر یک مرتبه یکی از این موشک های ما به کاخ صدام بخورد و صدام طوری بشود، ما چقدر خوشحال می شویم، اگر موشکی به نزدیکی های این جا بخورد و سقف این جا پایین آید و شما یک طوری بشوید چه؟ امام در پاسخ فرمود: «والله قسم بین خودم و آن پاسداری که در سه راه بیت است، هیچ امتیازی و فرقی قایل نیستم، والله قسم اگر من کشته شوم یا او کشته شود، برای من فرقی نمی کند .» گفتم: می دانیم شما این گونه هستید، اما برای مردم فرق می کند . امام فرمودند: «نه، مردم باید بدانند که اگر من در یک جایی بروم که بمب پاسداران اطراف منزل مرا بکشد و مرا نکشد، من دیگر به درد رهبری این مردم نخواهم خورد، من زمانی می توانم به مردم خدمت کنم که زندگی ام مثل زندگی مردم باشد . . .» گفتم: پس تا کی می خواهید این جا بنشینید؟ به پیشانی مبارکشان اشاره کردند و فرمودند: «تا زمانی که ترکش موشک به این جا بخورد .» (9)

نیز از مرحوم حجه الاسلام احمد آقا (فرزند امام) در مصاحبه ای شنیدم فرمود: از طرف آقای ری شهری (که آن وقت مسوول اطلاعات بود) نامه ای به ما رسید که نوشته بود: «مطابق اسناد و قراین، امشب جماران از طرف دشمن (صدامیان) بمباران می شود، جای امام را عوض کنید . . .» هر چه به امام اصرار کردیم که به پناه گاه برود، نپذیرفت، و فرمود: اگر همه مردم دارای پناه گاه شدند، آن وقت من هم به پناه گاه می روم . آن گاه امام در ذیل نامه آقای ری شهری این اشعار را نوشت:

بر در میکده ام دست فشان خواهی دید

پای کوبان چو قلندر صفتان خواهی دید

از اقامت گه هستی به سفر خواهم رفت

به سوی نیستیم رقص کنان خواهی دید

سپهبد شهید، امیر سرافراز اسلام علی صیاد شیرازی، در مصاحبه تلویزیونی می گفت: «در یکی از درگیری ها و عملیات مهم جنگ (که ظاهرا عملیات فتح المبین بود) در جبهه در مورد حمله بین سران رزمنده اختلاف نظر بود، و ما از نظر فنی نسبت به دشمن ضعیف بودیم، بنا شد به محضر امام برسیم و نظر او را بخواهیم، من بی درنگ با هواپیما از جبهه به جماران آمده و خدمت امام رسیدم و ماجرا را عرض کردم، فرمود: «فورا حمله را آغاز کنید .» هنگام خداحافظی به امام عرض کردم شرایط چنین و چنان است، با قرآن استخاره کنید، اگر خوب آمد حمله می کنیم . فرمود: شما به جبهه بروید، در آن جا در کنار سرداران، قرآن را باز کنید، قوت قلب پیدا کرده و عملیات را شروع خواهید کرد، به جبهه بازگشتم، و گفتار امام را به سرداران گفتم، همه آماده شدیم، قرآن را گشودیم، ناگاه سوره فتح آمد، قوت قلب فوق العاده یافتیم و حمله وعملیات را شروع کردیم، و در آن عملیات به پیروزی های عجیب نایل شدیم و فتح بزرگی نصیبمان شد .

تواضع و حسن خلق امام

مردان خدا یک بعدی نیستند، بلکه جامع اضداد بوده، و در همه ابعاد زندگی نمونه اند، در عین آن که در برابر دشمنان زورگو، چون کوه استوار و خشن هستند، نسبت به ضعیف و یتیم، سرپرستی مهربان و دلسوز می باشند، آنها بنده مطیع خدا هستند، هر آن چه را که او پسندد می پسندند، امیر مومنان علی (ع) چنین بود، در میدان های جنگ آن چنان خشن و باصلابت بود که دشمن قهرمان را زهره ترک می نمود، ولی همین راد مرد، هنگام دیدن یتیم، منقلب می شد و اشک می ریخت .

با توجه به نمودهای شجاعت و صلابت حضرت امام خمینی - قدس سره - بعضی خیال می کنند که او تنها در این جهت، ممتاز است، ولی حقیقت این است که او در همه ابعاد ممتاز بود، مهر و محبت او به اعضای خانواده و بستگان و مومنان، فوق العاده بوده، در تواضع و فروتنی در جای خود، هیچ گونه فرو گذار نمی کرد، اخلاق نیک و پر مهر او اعجاب انگیز بود، برای دریافت این امور به چند فراز زیر توجه کنید:

نوه امام، نعیمه اشراقی می گوید: «هر کس از خانواده امام که به دیدارشان می رفت، احساس می کرد که آقا خیلی دوستش دارد، همه ما این احساس را داشتیم که امام بیش تر از همه به ما علاقه دارد، من هنوز یادم نمی آید که به اتاق امام وارد شده باشم و ایشان لبخند نزده باشند .»

دختر امام، فریده مصطفوی می گوید: «اگر وقتی وارد اتاق می شدیم و ایشان مشغول خواندن قرآن بودند، از ما اجازه می گرفتند که خواندن این صفحه را تمام کنند، و بلافاصله آن صفحه را تمام می کردند، و بعد به ما اظهار محبت می فرمودند . . . امام با افراد خانواده، بسیار گرم و مهربان بودند، و در عین این که ما به خاطر جذبه ای که داشتند حساب می بردیم، ولی در همان حال خیلی با پدر، گرم و مهربان و صمیمی بودیم، امام همه فرزندانشان را به یک نظر می نگرند، و به همه یک اندازه محبت می کنند، به طوری که بعد از این همه سال ما هنوز متوجه نشدیم، امام کدام فرزندشان را بیش تر دوست دارند .» (10)

آیت الله موسوی اردبیلی می گوید: «یک شب خدمت امام بودیم، پیرمردی آمده بود پیش من و باکمال اعتماد می گفت من دو تا فرزندم را در راه اسلام داده ام، امروز هم جنازه پسر سومم که آخرین پسرم هم بود (18ساله بود و در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید) را آوردم و دفن کردم، چون خودم عازم میدان هستم آمدم از شما خداحافظی کنم .»

امام فرمود: «از شهامت و شجاعت این مرد حالی به من دست داد، من اراده کردم که دستش را ببوسم، اما چون او در کف حیاط ایستاده بود و من بالا بودم، دهانم به دست او نرسید .» (11)

میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت می گوید: شبی در منزل حاج احمدآقا با تنی چند از دوستان در خدمت امام بودیم، بحث فداکاری های مردم پیش آمد، امام فرمود: «مردم خیلی جلو هستند، ما در عقب آنها حرکت می کنیم .» یکی از دوستان گفت: «خوب حالا اگر بگوییم ما دنباله رو مردم هستیم، این برای ما مصداق دارد، ولی در مورد شما نمی توانیم این حرف را برنیم، شما جلودار مردم هستید .» امام از این حرف ایشان عصبانی شده و فرمود: «خیر مردم جلو هستند .»

امام در سخنی دیگر در تاریخ 4/3/58 در مورد مستضعفان از مردم، خطاب به شخصیت ها فرمودند: «اگر شما کسانی را که زیردستشان هستند، ضعیف شمردید، و به آن ها خدای ناخواسته تعدی کردید، شما هم مستکبر می شوید، و زیردست ها مستضعف .» (12)

امام، در عین قاطعیت در امور، بسیار متواضع بودند، هیچ گاه در منزل به اهل خانه امر و نهی نمی کردند، کارهای شخصی خود را شخصا انجام می دادند، ایشان برای یک لیوان آب به کسی فرمان نمی دادند، و همواره احترام خاصی برای همسرشان قائل بودند، ایشان وقتی به مجلسی وارد می شدند، به همگان سلام می کردند، و حتی اهل منزل ایشان نیز کمتر توانستند در این کار از امام پیشی بگیرند .

خانم امام می گوید: «امام هیچ وقت به ما دستور نداده اند . . . بارها می شد که مشغول نوشتن بودند و تشنه شان می شد، عینکشان را زمین می گذاشت و به سراغ یخچال کوچک می رفت و آب می خوردند، و بی درنگ برمی گشتند و مشغول مطالعه و نوشتن می شدند .»

در پاریس امام همه کارهای شخصی خود، از قبیل منظم کردن اطاق کار، و تنظیم نامه ها و اخبار، و حتی کار مشکل بایگانی را خودشان انجام می دادند .

زهرا مصطفوی، دختر امام در این راستا می گوید: «امام خودشان چایی شان را درست می کنند، و خودشان قوری و استکان خود را می شویند، حتی برای ما اگر دیدنشان برویم، چای می ریزند و می آورند، هنوز ایشان با این سن و با این مقام به من که فرزند کوچکشان هستم، نمی گویند: پاشو یا مثلا این کار را بکن و یا آن چیز را بیاور .»

سال 61 بود، سران ارگان ها به خانه امام آمده بودند تا با ایشان ملاقات کنند، پیرمردی کمرخمیده نیز آمده بود و مشتاق زیارت بود، امام آن روز خسته بودند، ملاقات آقایان را نپذیرفتند و به بعد موکول نمودند، آقای صانعی به عرض امام رسانید که پیرمردی مشتاق دیدار است، امام بی درنگ فرمود: «بگویید بیایند» وقتی که به او اجازه داده شد و او به محضر امام رسید، امام تا کمر خم شدند و با او احوال پرسی گرمی کردند . (13)

امام، نسبت به نوه ها بسیار صمیمی و خودمانی بودند و به آن ها بها می دادند، گاهی با آن ها شوخی بامزه می کردند، حجه الاسلام سیدحسن خمینی می گوید: آقامسیح نوه امام، فرزند خانم مصطفوی به جبهه رفته بود، پس از مدتی بازگشت، خدمت امام رسید، امام به او فرمود: «تو شهید نشدی که بنیاد شهید ما را یک سفر به سوریه بفرستد!» علاقه امام به دختر خیلی زیاد بود; یعنی به کسانی که فرزند دختر داشتند می گفتند: «آن چیزی که مهم است دختر است .» شاید به همین خاطر بود که عقیده داشتند از دامن زن، مرد به معراج می رود .

یک بار امام به یکی از دخترانشان فرمود: «حاضرم ثوابی را که تو از تحمل شیطنت فرزندت می بری با ثواب تمام عبادات خود عوض کنم .»

تواضع و اخلاص امام به خانواده های شهدا و فرزندان آن ها بسیار چشم گیر و تکان دهنده بود، با علاقه و مهربانی مخصوصی از آن ها تفقد می کرد، وقتی فرزندان آنها را در تلویزیون می دیدند می گفتند: «خوشا به حال پدرانشان که ره صد ساله را یک شبه طی کردند، معلوم نیست ما چطور خواهیم مرد .» (14)

آقای هاشمی رفسنجانی می گوید: روزی خدمت امام بودیم، ایشان گفتند: «نمی دانم چگونه ارزش این ملت را بشناسیم و بیان کنیم، من وقتی این جوانان را می بینم در مقابل آن ها احساس حقارت می کنم .»

همه می دانند هنگامی که امام از پاریس به ایران می آمدند، یکی از خبرنگارها در داخل هواپیما از ایشان پرسید حال که به خاک ایران قدم می گذارید چه احساسی دارید؟ امام در پاسخ فرمود: «هیچ » .

بهانه جویان و مغرضین به طور مکرر با تلفن می پرسیدند: چرا امام آن همه عواطف و احساسات مردم را نادیده گرفتند و فرمودند: هیچ احساسی ندارم . یک روز در محضر امام همین اعتراض را به عرض رساندیم، با تعجب فرمود: «چقدر بی انصافند، من نسبت به عواطف و احساسات و فداکاری های مردم، در فرودگاه گفتم که این همه عواطف و احساسات بر دوش من سنگینی می کند، و من نمی توانم پاسخ آن را بدهم، ولی راجع به خاک ایران هیچ گونه احساسی ندارم، زیرا برای من خاک ایران و عراق و کویت، یکسان است .» (15)

از تواضع امام به شاگردان این که: گاهی در درس که به صورت مباحثه و بحث آزاد بود، سخنی به قول خود نامناسب می فرمودند، ولی بعد عذرخواهی می کردند و می فرمودند: من تصمیم دارم به هیچ موجودی از موجودات خداوند متعال جسارت نکنم . . . من از جملاتی که در حال عصبانیت به آقایان گفته ام عذر می خواهم، شما مرا دعا کنید که بر نفس مسلط باشم . . . روزی به یکی از مستشکلین بحث به عنوان تعرض فرمودند: «آقا مثل این که فهمشان را در منزلشان جا گذاشته اند، من که نمی توانم فهم را به ذهن آنها وارد کنم .» وقتی ملاحظه فرمودند تعرض تندی بود، بی درنگ فرمودند: «من که به این آقای میرزا این طور عرض می کنم، برای این است که از ایشان انتظار ندارم، چون من بارها از نظرات ایشان استفاده می کنم .» (16)

احترام شایان به مراجع تقلید

از ویژگی های حضرت امام - قدس سره - احترام شایان به مقام علم و دانش و اولیاء خدا بود . ایشان به مراجع جامع شرایط تقلید، احترام فوق العاده می نمودند، غیبت آن ها را بسیار زشت دانسته، و در این خصوص حساسیت خاصی داشتند، در سال های 42 و 43 در نطق تاریخی خود طلاب را نصیحت کرده و به احترام و حفظ قداست مراجع فرا خواند و هشدار داد که مبادا با بی احترامی نسبت به مراجع تقلید، ولایت شما قطع گردد، و تا آن جا که در نطق دوم ذی حجه 1383 ه . ق فرمود:

«من امروز دست مراجع را می بوسم » (17)

مرحوم حجه الاسلام والمسلمین سیدعباس مهری می گوید: پس از رحلت آیت الله العظمی حکیم، از کویت به نجف اشرف رفتم، شب عید غدیر به خانه امام وارد شدم دیدم تنها چراغ های معمولی بعضی اطاق ها روشن است و اصلا نشانه ای از جشن نیست، به امام عرض کردم، آقا مگر امشب شب عید غدیر نیست، آخر شما چراغ حجره تان را هم روشن نکرده اید . امام در پاسخ فرمود: «می دانید ما چه کسی را از دست داده ایم؟ ما (آیت الله) حکیم را از دست داده ایم؟ اقلا تا یک سال نباید احترام این شخصیت را حفظ کرد؟ آیا ما فرح و سرور داریم؟ بعد از رفتن آقای حکیم ما می توانیم خوشحالی داشته باشیم؟» (18)

پس از پیروزی انقلاب، نام بعضی از شهرها که نامناسب بود عوض شد . مثلا نام شاهی در مازندران به نام قائم شهر تبدیل گردید . مردم شاهرود پیش خود نام این شهر را به «امام شهر» عوض نمودند، روزی چند نفر از علمای شاهرود به محضر امام امت (ره) رسیدند و در ضمن گفت و گو گفتند نام شهر ما نیز عوض شده است . حضرت امام فرمود: «به احترام آیت الله شاهرودی (آیت الله العظمی سیدمحمود شاهرودی) که به این شهر منسوب است، بگذارید همین نام برقرار باشد .» (19)

در سال 1341 ش به امام خبر رسیده بود که در بازار تهران به حضرت آیت الله العظمی سید احمد خوانساری، از طرف وابستگان به دولت توهین شده است، بسیار ناراحت شده بود، برای چند نفر از علما پیام داده بود که ماجرا چنین است، و باید بر ضد دولت قیام کرد . آقای توسلی می گوید: شاه می خواست به قم بیاید، چند نفر روحانی نما را به حضور مراجع قم فرستاده بود تا آن ها را راضی کنند که در حرم حضرت معصومه (س) با شاه ملاقات کنند، یکی از مراجع گفته بود ما تابع آیت الله خمینی هستیم، دیگری گفته بود باید آقای خمینی تصمیم بگیرد و . . . آن چند نفر روحانی به ناچار به محضر امام رسیدند تااز او تقاضای ملاقات باشاه را کنند، قبل از گفت و گو امام به آن ها فرموده بود: از تهران چه خبر؟ آن ها پاسخ دادند: خبری نیست . امام با تندی فرموده بود; «چطور خبری نیست که دیروز به حضرت آیت الله خوانساری توهین شده است .» وقتی که آن ها در برابر تندی مقتدرانه امام قرار گرفته بودند، جا خوردند و بی آن که تقاضای خود را مطرح کنند، برخاستند و رفتند .

پیش بینی از قیام امام خمینی (ره)

از گفتنی های جالب این که: مرحوم آیت الحق اسوه عارفان سید علی آقا قاضی (ره) استاد علامه طباطبایی صاحب المیزان که می فرمود : «ما هر چه در این مورد داریم از مرحوم قاضی داریم » (20) در عصر خود یگانه استاد اخلاق و سیر و سلوک بود و شاگردان برجسته ای تربیت کرد، و سرانجام در سال 1366 ه . ق در نجف اشرف رحلت کرد، و مرقدش در وادی السلام نجف اشرف است .

آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی وصی رسمی مرحوم آیت الحق سید علی آقا قاضی، در اخلاق و سیر وسلوک می فرمود: در نجف اشرف با مرحوم قاضی (ره) جلساتی داشتیم و غالبا افراد با هماهنگی به خدمت آقای قاضی می رسیدند، در یک جلسه ناگهانی سید جوانی وارد شد، مرحوم قاضی بحث را قطع کرد، و به آن سید جوان احترام شایان نمود، و آنگاه به آن سید فرمود: «آقا سید روح الله! در مقابل سلطان جور و دولت ظالم باید ایستاد، باید مقاومت کرد، باید با جهل مبارزه کرد .» این در حالی بود که هنوز زمزمه ای از انقلاب امام نبود، ما آن روز خیلی تعجب کردیم، ولی بعد از انقلاب فهمیدیم که مرحوم قاضی از چه جهت آن حرف ها را زد و به امام آن همه احترام شایان کرد . (21)

× × ×

سخن درباره فضایل حضرت امام خمینی - قدس سره - بسیار است، به همین چند نمونه بسنده می شود، به امید آن که از فرهنگ انسان ساز زندگی امام، درس های سازنده بیاموزیم، و با قدر دانی از جمهوری اسلامی و ولایت فقیه که از یادگارهای آن بزرگمرد تکرارناپذیر تاریخ است، روح بلند او را شاد کنیم . نظر به اینکه این مقاله در مهر ماه (9مهر مطابق 20جمادی الثانی سالروز ولادت امام خمینی، صدمین سالگرد تولد این بزرگمرد) چاپ می شود، و روز ولادتش مصادف با ولادت حضرت زهرا (س) است، به عنوان حسن ختام، این اشعار را اهدا می کنم :

با هم مصادف است دو میلاد با شکوه

زاین افتخار غرق نشاط است روزگار

میلاد عصمت حق و میلاد روح حق

یعنی خمینی آیت محبوب کردگار

باشد چو مادر، این پسر آزاده و دلیر

با دستگاه ظلم و ستم نیست سازگار

جاوید باد نام خمینی به لوح دهر

همواره باد جلوه این مهر برقرار

۱. پا به پای آفتاب، ج ۲، ص ۲۳۱ .

۲. صحیفه دل، ص ۲۷و۱۶۹ .

۳. نساء (۴) آیه ۱۴۱ .

۴. منافقین (۶۲) آیه ۸ .

۵. سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی، ج ۶، ص ۱۵۳ .

۶. پا به پای آفتاب، ج ۴، ص ۴۲ و ص ۲۰۶، حمید روحانی، بررسی و تحلیل نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۴۵۸ و۴۶۰ .

۷. پا به پای آفتاب، ج ۴، ص ۴۲ و ص ۲۰۶، حمید روحانی، بررسی و تحلیل نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۴۵۸ و۴۶۰ .

۸. روزنامه اطلاعات، ۱۹/۷/۶۰ .

۹. غلامعلی رجایی، برداشت هایی از سیره امام خمینی، ص ۱۱۲ .

۱۰. غلامعلی رجایی، برداشت هایی از سیره امام خمینی، ص ۱۸ و۱۹و۲۱ .

۱۱. روزنامه اطلاعات - ۱۶/۱/۶۵ .

۱۲. مجله حضور، خرداد ۷۰، شماره ۱، ص ۳۷ .

۱۳. برداشت هایی از سیره امام ، ص ۶۵، ۶۹، ۱۶۱ .

۱۴. برداشت هایی از سیره امام، ص ۳۴ و ۳۵و ۲۰۱ .

۱۵. روزنامه کیهان ۱/۹/۶۶ .

۱۶. صحیفه دل، ص ۱۳۹ .

۱۷. پا به پای آفتاب، ج ۴، ص ۱۲ و۱۳ .

۱۸. پا به پای آفتاب، ج ۴، ص ۲۴۴ .

۱۹. نقل از یکی از علمای شاهرود .

۲۰. یادنامه علامه طباطبایی، چاپ شفق، ص ۶۲ .

۲۱. کرامات معنوی، ص ۹، اسوه عارفان، تالیف محمود طیار مراغی و صادق حسن زاده، ص ۹۲ .



شمه ای از سیره عملی امام خمینی (ره)؛ 23 فروردین 1394
بيشتر بخوانيد: http://emam.com/-/MAkPFi

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: