بسم الله الرحمن الرحیم
از قراری که بعضیها میگفتند، مثل اینکه بعضی از آقایان آمده بودند اینجا و من نبودم و مثل اینکه قدری توهّم این را کردند که کسی دخالت داشته در این معنا؛ و این طور نبوده است. مزاج من اولًا اقتضای اینکه خیلی بنشینم و اینجاها باشم ندارد. از جهتی جایی بیرون گرفتهاند برای اینکه من استراحت کنم. امروز هم که شنیدم آقایان اینجا تشریف میآورند، از این جهت آمدم که خدمت آقایان برسم. من عادت به تشریفات ندارم که مثلًا بین من و کسی واسطه باشد، حجاب باشد. این خلاف ادب اسلام است. من در اختیار همه آقایان هستم به مقداری که قدرت داشته باشم. یکوقت هم، قدرت نیست از باب اینکه ما شاء الله شماها جوان هستید و ان شاء الله وقتی که به پیری رسیدید، آن وقت میدانید که آن اقتضائاتی که در جوانها هست، در پیر نیست. ما حالا دیگر نفسهای آخر است که میکشیم، و امیدواریم که بتوانیم همهمان خدمت کنیم به اسلام، خدمت کنیم به مسلمین، خدمت کنیم به وطن خودمان.
«انقلاب ایران»، برنامهای الهی
الآن آشفته است ایران. آشفتگیای که شاید در طول تاریخ یک همچو آشفتگیای در ایران نبوده است. شما اگر تاریخ را ملاحظه کنید، بوده است انقلاباتی؛ بوده است چیزهایی؛ لکن به این صورت که از آن طرف جنودِ ابلیسی به جان مردم بیفتند، و از آن طرف ملت کشته بدهد، جوان بدهد و مقاومت کند [نبوده است]. الآن وضع ایران این طور است که هر جایش را که ملاحظه بکنید انقلاب است. باید گفت که انقلاب ایران. هرجا که بروید، در آنجا - آن طوری که برای ما دارند نقل میکنند از بچههای تازه به زبان آمده تا بزرگها و جوانها و پیرها و اینها، از دختر بچهها و پسر بچهها تا زنها و خانمهای بزرگ و مردهای بزرگ و آدمهای دیگر؛ اینها همه الآن کانَّهُ یک برنامه الهی در کار بوده است. دست بشر همچو قدرتی ندارد که این طور مردم را بیدار کند که همه طبقات و همه بچهها و بزرگها، اینها با هم به یک راه بروند. این یک مطلب غیر عادی است؛ کانَّهُ لطفی از جانب خدای تبارک و تعالی است به ملت ایران که با این نهضتی که کردند و با این وحدت کلمه ان شاء الله مقاومت کنند.
رژیم شاهنشاهی، منشا همه مفاسد
و این فسادی که در ایران پیدا شده است که همه فسادها زیر سر رژیم شاهنشاهی بود در تاریخ، از اولی که رژیم شاهنشاهی پیدا شده است تا حالا که ما مشاهده میکنیم، هر چه مَفْسَده بوده است، رژیم شاهنشاهی این مفاسد را ایجاد کرده، منتها هر وقت به اقتضای خودش؛ یکوقت اقتضایش یک نحو بوده است و در این عصری که، در این عصری که من درک کردم و گمان دارم هیچ کدام از آقایان درک نکردهاید، ابتلای به رضا خان [است] که انگلیسها آن وقت رضا خان را آوردند و کودتا درست کردند و مسلط کردند رضا خان را بر ملت. مامور اجرای مقاصد اجانب بود او. از آن طرف، اجرای مقاصد آنها را میدید موقوف است به اینکه طبقه روشنفکر، طبقه علما، طبقه متدینین، اینها را بکوبد و از بین ببرد؛ از آن طرف هم چون آن منافع موقوف به این بود، عمل کرد به این کار [تا] منافع را به جیب آنها بریزد و خدا میداند که ما چه مصیبتها در زمان آن پدر کشیدیم؛ و همهمان هم که الآن مشترکیم در اینکه در زمان این پسری که خلف آن پدر است. این حقاً پسر رضا خان است، یعنی همه خاصیتهای فسادی که در پدر بود در این هم هست به اضافه یک چیزهای دیگر، به اضافه سالوسی. رضا خان یک آدم قلدری بود و همهاش قلدری میکرد؛ ملت هم آن وقت در مقابلش هیچ ایستادگی نداشت؛ یعنی کم بود، البته بود اما کم بود. به این ترتیبی که الآن هست نبود آن وقت، لکن رضا خان دیگر خودش را نمیچسباند به اسلام و به قرآن و به احکام مبین اسلام؛ دیگر ریاکاری نمیکرد. سرنیزه بود و میزد و میرفت. ایشان آن جهات را دارد؛ یعنی با سرنیزه مردم را میکوبد. آن قدری که او قتل کرد، این زیادتر از او کرد؛ برای اینکه او یک قتل عام در مسجد گوهرشاد کرد و بعد هم با یک اشراری، توسط اشراری. اما این آقا قتل عامها کرده است و اگر خدای تبارک و تعالی، خدای نخواسته، مهلتش بدهد خواهد کرد.
ادعای اسلامخواهی شاه!
از آن طرف جوانهای ما را از بین برده است؛ از آن طرف هر روز که صحبت میشود، همین دو- سه روز پیش از این، که در مجلس صحبت کرده: باید احکام اسلام را حفظ کرد؛ باید چه. خوب مرد بیعقل! تو دیروز تاریخ اسلام که تاریخ شرافت یک ملت بود، برداشتی و تاریخ دیگری را جایش گذاشتی تا تودهنی خوردی و این را کنار گذاشتی. آزادی! آقا هی دم از آزادی میزند؛ تو راجع به حزب رستاخیز در نطقهایت مکرر گفتی که باید اینها وارد بشوند در این حزب؛ هر کس وارد نشد در این حزب، اگر سوء قصد دارد او را میکوبیم، میزنیم، چه میکنیم؛ و اگر این هم نیست تذکره به او میدهیم که برود بیرون، بیرونش میکنیم. آزادی؟ در کجای این مملکت ما آزادی هست؟ آزادی قلم دارند مردم؟ آزادی بیان دارند مردم؟ کجا آزادی دارند که ایشان دم از آزادی میزند؟ آزادی از احکام اسلام! دین مبین اسلام! احکام اسلام! آخر تو از اسلام چه داری؟ چه علامتی از اسلام تو داری تا اینکه دم از دین مبین اسلام میزنی؟ تو که داری اسلام را از بین میبری.
ادامه جنایات شاه، نتیجه حمایت امریکا
این ابتلایی است که ما همه الآن داریم. الآن جوانهای ما در ایران مبتلا هستند به این رژیم فاسد و دارند خون میدهند، کشته میدهند. همین چند روز پیش از این در کرمانشاه عده زیادی کشته شدهاند، در کردستان هم؛ در سایر [شهرهای] کردستان، همین میگویند بوده است. چند روز پیش هم که دیدید تهران را چه کردند، تبریز را چه کردند، مشهد را چه کردند. انسان نمیتواند بشمارد این بلادی را که اینها قتل عام کردند و هر چه خواستند کردند. حالا هم دارد حفظ این قدرت خودش را با حکومت نظامی میکند. اگر حکومت نظامی، اگر این امریکای خبیث، ده روز این سرنیزهاش را از روی سر این بردارد همان درباریها میخورندش. محتاج نیست که شماها؛ همان کسانی که در خود دربار، همانهایی که محافظش هستند در دربار، اگر بردارد این نیزه را، سرنیزه را امریکا از سر این آدم؛ همانها او را از بین خواهند برد. هیچ تامین جانی [ندارد].
وضع مصیبت بار شاه
این را بدانید که الآن من و شما راحت تر از او هستیم؛ او الآن به مصیبت گرفتار است. مردم را به مصیبت انداخته است لکن خودش مصیبتها الآن دارد. الآن شب و روز ندارد. شاید خواب ندارد این آدم. الآن وقتی که صحبت میکند، لرزه میکند و صحبت میکند. نمیتواند چهار تا کلمه را صاف صحبت کند. این حالایش است و عاقبتش هم ان شاء الله بدتر از این خواهد شد، و آن طرفش «1» هم بدتر از این طرف خواهد شد.
وظیفه ما در خارج، کمک به نهضت
این وضع ایران در حال حاضر؛ و ما که در اینجا هستیم و شما آقایان که در خارجِ بلد «2» هستید، در خارج ایران هستید، وظایف دارید. ما چنین نیست که از آنجا آمدیم بیرون، دیگر تمام. ما همه وظیفه داریم؛ یعنی وظیفه عقلی، وظیفه وجدانی، وظیفه شرعی داریم. وظیفه ما این است که ما در هر جا باشیم، جمعاً و فرداً، یکی یکی و اجتماعی، کمک کنیم به این نهضت مقدس ایران؛ که آنها در میدان مبارزه دارند خون میدهند و ما خارج هستیم و نمیتوانیم برویم آنجا؛ باید در خارجْ ما هم مبارزه داشته باشیم. ما هم به هر مقداری که میتوانیم با حرفمان، با قلممان، با تظاهرمان، هر کس هر چقدر، هر مقدار که میتواند، باید همه ما این وظیفه را ادا بکنیم.
الآن مملکت ایران به ما صاحبِ دیْن شده. ما دیْن داریم الآن به آنها؛ مدیونشان هستیم. برای اینکه آنها راجع به مصالح اسلام و راجع به مصالح ملت دارند فداکاری میکنند؛ ما هم جزء ملت هستیم، ما هم از ملت ایران هستیم. آنها پس برای خاطر ما فداکاری کردند، خون دادند، حبس بودند. الآن از علمای ما چقدر حبسند؛ از علما، از روشنفکرها، از دکترها، مهندسین، از محصلین، از بازاریها از همه طبقات الآن در حبسند. عدهای کشته شدهاند؛ عدهای محبوسند. اینها برای خاطر همین ملت بوده؛ برای خاطر اسلام بوده؛ و ما که مُسْلم هستیم و ما که ملی هستیم، مربوط به این ملت هستیم، به اینها دیْن داریم، باید دیْنمان را ادا کنیم. من که یک طلبه هستم، دیْنم را ادا میکنم به اینکه بنویسم، بگویم به شما عرض بکنم، شما که آقایان هستید، محصل هستید، هر رشتهای را که دارید، باید دیْنتان را به این ملت ادا بکنید. اینها را خرد کردند زیر پای خودشان، و خداوند ان شاء الله خردشان بکند و میکند ان شاء الله. بنا بر این ما همه موظفیم که توجه داشته باشیم به آنها و هر مقداری که میتوانیم، البته همه کار که ما نمیتوانیم بکنیم؛ آن مقداری که در وُسْع ما هست، در قدرت ما هست، در خدمت به این ملت و در خدمت به این خلق، ما دیْن خودمان را ادا کنیم.
حراج مخازن کشور توسط شاه
علاوه بر این، خوب خود ما هم اهل این ملت هستیم؛ میبینیم که تمام مخازن ما دارد میرود تو جیب امریکا و برادرهای او. نفت ما اگر این طور که حاتم بخشی میکند محمد رضا ... اگر این نشود، نفت ما به این زودیها تمام نمیشود، مخازن ما به این زودیها تمام نمیشود، لکن درِ نفت را باز کردهاند و حراج کردهاند. دارند میبرند همه را، میخورند همه را. از آن طرف انگلیسها میبرند، از آن طرف کسان دیگر. امریکاییها که از همه بدترند. از آن طرف هم شورویها. همه ریختهاند به جان این ملت، و همه هم، دست به هم دادهاند که این مردکه را نگهش دارند که این چیزها را ببرند.
تایید جنایات شاه توسط رهبر چین
شما دیدید که چند روز پیش از این، آن رهبر چین آمد که خیر- این رهبر چین، رهبر چند صد میلیون جمعیت، یک میلیارد جمعیت است؛ و خلق چین چطور و کمونیست چطور و ما چطور هستیم!- مردکه آمد ایران؛ یک کسی که قتل عامها کرده است، وارد به او شد. از روی کشتههای ما با هلیکوپتر رد شد. نتوانستند او را از توی خیابان ببرند، برای اینکه مردم هیاهو میکردند، داد و قال میکردند. همه اینها را مردکه میدانست، نه اینکه نمیدانست؛ چقدر جمعیت همراهش بود. از روی کشتههای ما عبورش دادند و بردندش آنجا، و دست به دست هم دادند و با کمال خوشرویی با هم- عرض میکنم- چه کردند. این، این آدم؛ اینها بازی میدهند مردم را. از آن طرف دیدیم که در 15 خرداد آن همه جمعیت از ایران کشته شد، و شوروی روزنامههایش از آنها تایید کردند و گفتند که اینها یک دسته ارتجاعی بودند، یک دسته چه بودند که میخواستند چه بکنند؛ و حالا هم همان طور هست که تایید میکنند از او؛ امریکا هم که معلوم است.
ادعای شاه در مورد انرژی خورشیدی!
اینها میخواهند که تمام مخازن ما را ببرند؛ و این ملت بیچاره بعد از اینکه نفتش رفت و منابعش از بین رفت، بعد چه باید بکند؟ خدا میداند چه باید بکند. این آقا میگوید که باید از خورشید ما چیز [انرژی] بگیریم! تو چراغ نفتی را نمیتوانی روشن کنی؛ شما میخواهید از خورشید قدرت بگیرید؟! این حرفها چه است؟ این حرفها برای اغفال مردم است. تمام این صحنهسازیهایی که دارند میکنند برای این است که این مردکه را نگهش دارند آنها با قدرتهای خودشان.
«شاه بماند» یعنی خیانت
و در داخله هم هر کس بگوید که این باید بماند یا خوب است بماند، این خائن است که میگوید: خوب است بماند؛ برای اینکه در داخله همه دیدند که این شخص چه میکند و با مردم چه کرده است و با مخازن ما چه کرده است، با مال ما چه کرده است. چقدرها اینها در خارج، عائله [شاه]، چقدر از مال مردم گرفتهاند و در خارج الآن ویلا دارند و مِلْک دارند و چه دارند و چه دارند. همه اینها از مال ملت بوده.
شایعه نفوذ کمونیسم
خوب، ما رضا خان را دیده بودیم؛ یک سرباز لُختی آمد و حالا هر یک از آنها [صاحب] میلیاردها میلیاردها شدهاند. این از مال همین ملت است. در همه شرکتها اینها شرکت دارند. هر شرکتی که در ایران تاسیس شده یک مقداریاش هم مال اینها هست. از نفت هم که همین طوری دارد میدهد به آنها. یک مقداری میگیرند، مقدار کمی میگیرند، که این مقدار هم به آنها آهن میدهند؛ چیزهایی که به درد ما نمیخورد. بله، به درد ایشان این مسلسلها میخورد؛ برای اینکه مردم را بزنند و بکشند. به درد ملت ما نمیخورد این چیزها. یک مقداریاش هم توی جیب خودشان و توی جیب عائله شان میرود و به تبلیغات میدهند در خارج، که خدا میداند اینها چقدر ... میگویند صد میلیون دلار وجه تبلیغات ایشان است که به خارج میدهند برای تبلیغ کردن. تبلیغ چه؟ تبلیغ اینکه این آقا برای ایران لازم است باشد. اگر این برود، کمونیست میشود ایران. چرا کمونیست میشود ایران اگر این برود؟ ملت ایران، یک ملت مسْلم هستند، ملت ایران شعارشان اسلام است، شعارشان دیانت است، چرا کمونیست میشوند؟ بیخود همین طوری دارند منتشر میکنند. حالا، اخیراً هم میگویند که بناست که، درست کردهاند یک دستهای را که دانشگاه وقتی که باز شد، در دانشگاه شعار کمونیستی بدهند برای اینکه به مردم بفهمانند که ببینید الآن کمونیستها هستند. نه، اینها سازمان امنیتند، اینها کمونیست نیستند؛ با هر حیله و با هر حقهای هست اینها میخواهند این را نگهش دارند و نگهداشتنشان هم برای این است که ایشان بهتر از همه نوکری دارد میکند.
ایران در دست ایرانی
ما حرفمان از اول تا حالا این بوده است که ما یک مملکتی داریم برای خودمان میخواهیم. ما نمیخواهیم امریکا سرپرست ما باشد. ما نمیخواهیم همه منافع این ملت را امریکا ببرد، همه منافع این مملکت را شوروی ببرد. گاز را شوروی ببرد و نفت را امریکا ببرد. مگر یک سفره بازی است، هر کس هر چه میخواهد بخورد؟ ما نمیخواهیم این طور باشد. ما میخواهیم خودمان، یک جمعیتی هستیم، هر چی هستیم به شما چه، ما هر چی هستیم، میخواهیم خودمان از زمین خودمان و از آب خودمان و از نفت خودمان و از مخازن خودمان که همه غنیاند اینها، ما میخواهیم از همینها استفاده کنیم و دزدها را هم کنار بگذاریم که هی میخوردند و میبردند. آنها را هم کنار بگذاریم و خودمان اداره کنیم مملکت خودمان را. ما سرپرست لازم نداریم. بد اداره کنیم خودمان کردیم، خوب هم اداره کنیم خودمان کردیم. ما حرفمان این است. کی میتواند بگوید که نخیر، باید حتماً یک کسی دیگر بیاید و شما را اداره کند؟ به شما چه ربط دارد؟ ما یک مملکتی داریم مال خودمان، مخازنش هم مال خودمان؛ خودمان میخواهیم اداره کنیم. میگویید نمیتوانید، نتوانیم. به شما چه ربط دارد؟ ما نمیتوانیم اداره کنیم، نمیخواهیم اداره کنیم؛ حرف ما این است که شماها بروید بیرون؛ و حال آنکه اگر اینها بروند بیرون، اگر این مفتخورها را ما کنار بزنیم- نفتخورها عبارت از همین ابرقدرتها [که] هم مفتخور هستند، هم نفتخور؛ و مفتخورها هم همین عائله پهلوی، و تمام آنهایی که در این پنجاه سال با اینها روابط داشتهاند- از هر طبقهای که میخواهد باشد، اینها مفتخورهایی هستند که روی نعش جوانهای ما دارند استفاده از مالیّت همین مملکت میکنند؛ ما میگوییم که اینها، این نفتخورها و این مفتخورها را اگر ما بیرونشان بکنیم، یک مملکت غنیای داریم که میتوانیم ادارهاش کنیم تا آخر. این طور نیست که مملکت ما بودجهاش ناقص باشد؛ خورندهاش زیاد است! بودجه ناقص نیست؛ آنکه میخورد زیاد است، خرج آن اشخاص خارجی تبلیغاتی و نمیدانم، خرج این اشخاصی که در داخل هستند برای حفظ ایشان و امثال ذلک. این مستشارهایی که از خارج میآیند، اینها زیاد میخورند؛ همه اینها ریختهاند در این [کشور] برای مخازن ما و دارند آن را چپاول میکنند و میبرند.
اگر ما دست اینها را کوتاه کنیم و ان شاء الله کوتاه میکنیم و ملت ان شاء الله قیام کرده است و کوتاه خواهد کرد، اصلش بیرونشان خواهیم کرد ان شاء الله، اگر ما یک همچو چیزی موفق بشویم، هم نفتمان به اندازه کفایت است، هم خودمان میتوانیم اداره بکنیم مملکت خودمان را. کی گفت که تو بیایی اداره کنی مملکت ما را، یا عمال تو بیایند اداره کنند؟
ادامه نهضت تا قطع دست ابرقدرتها از ایران
ما این همه مستشار میخواهیم چه کنیم؟ این مستشارها همه برای این است که حفظ کنند او را، و غارت کنند ما را. حفظِ این، برای غارت. خودشان هم میخواهند غارت بکنند و الّا اگر میدانستند یکی بهتر از این میتوانند بیاورند، میبردندش. همچو عشقی به چشم و ابروی ایشان ندارند! لکن الآن نمیتوانند این را برش دارند. هر کس را بیاورند، ما همین هستیم. اگر بنا شد که کودتا کنند، یک نظامی روی کار بیاورند، یا باید بکُشد، یا باید برود. همین طوری که حالا هستش. یا باید مسلسل را بکِشد و همه ملت را بکُشد و یا باید کنار برود. تا امریکا نرود و تا دست این ابرقدرتها از روی مملکت ما برداشته نشود، ما نهضتمان برقرار است و فریادمان هم برقرار است و کارها را ما انجام میدهیم و ان شاء الله موفق خواهیم شد.
افکار عمومی دنیا متوجه ایران
آقایان نترسید از این ابرقدرتها. اگر یک ملتی قیام کرد برای مصالح خودش ... یکوقت میخواهیم جنگ خارجی بکنیم، [در] جنگ خارجی ما هیچ هستیم و آنها همه چیز دارند؛ یکوقت یک ملتی یک حرفی دارد که همه عالم میپذیرند این حرف را که ما ملتی هستیم، نمیخواهیم اجانب توی ملت ما باشد، توی خانه ما باشد، از خانه ما بیرون بروید. این را کسی نمیتواند با آن معارضه کند. اگر هم معارضه کند، یک امَد «3» خیلی کمی میتواند معارضه کند و الّا با افکار عمومی دنیا مواجه خواهد شد؛ و هیچ قدرتی با افکار عمومی دنیا نمیتواند مقابله بکند. ما الآن متوجه کردیم تمام افکار عمومی دنیا را به ایران. الآن ایران مورد توجه همه است، یعنی یک چیزی است که همه دارند مطالعه میکنند در ایران، ایران را دارند مطالعه میکنند. آنها منتها مطالعه میکنند برای چاپیدن؛ شاید یک اصحاب خیری هم باشد که مطالعه میکنند که ملت چرا این جور است، چه شده، چرا باید این طور باشد این؛ کم کم همه که متوجه شدند به اینکه یک ملتی بپاخاسته و میگوید که من حق خودم را میخواهم، نمیگوید که من حق دیگران را میخواهم، این ناچار باید تبعیت از آن بشود. و من به شما مژده میدهم که ان شاء الله اگر چنانچه دست به هم، همین طوری که دادید، دستتان در دست هم باشد، مخالفتها را کنار بگذارید و با هم دوست باشید، همه با هم همقدم باشید، نتیجه خواهید برد و کلک اینها را ان شاء الله خواهید کَند و مملکت مال خودتان خواهد شد.
لزوم رفع اختلافهای جزئی
و آن یک کلمهای هم که به شما آقایان خارج از کشور عرض میکنم، این است که گاهی من میشنوم- ایران که بودم گاهی میشنیدم اینجا هم شاید شنیده باشم- که آقایان بینشان یک مثلًا اختلافات جزئی، یک کدورتهای جزئی هست. به نظر من این صحیح نیست. شما همه برادر هم هستید. چرا با هم، سر چه با هم اختلاف داریم؟ ما همه باید دست به هم بدهیم، آنکه دشمن همه است، او را از بین ببریم. اگر ما بنا باشد که خودمان با هم اختلاف بکنیم، او آسوده سر جای خودش مینشیند [و] قوای ما صرف خودمان میشود. این هم یک نیرنگی است که آنها همیشه داشتهاند که بین همین طبقات مردم اختلاف بیندازند. دو تا حزب درست کنند، آن حزب کذا، آن حزب کذا؛ بین این دو تا حزب اختلاف بیندازند و مردم را فلج بکنند. یا مثلًا، یک نفر را بیاورند جلو و یک چیزی از او درست بکنند، بعد هم مردم مشغول به او بشوند؛ مدتها سر این دعوا بکنند و قوایشان تحلیل برود و آنها استفاده بکنند. شما آقایان که در خارج هستید با هم برادر باشید. حل کنید اختلافات [را]. اگر یکوقت یک کدورتی از یک برادری دیدید، برادر وار بروید پیش او، بگویید فلان کار شده است و من به واسطه این، کدورت دارم، حل بشود این کار. علی ایّ حالٍ من توفیق شما را، همه آقایان را از خداوند تبارک و تعالی میخواهم؛ و امیدوارم که تحصیلات شما در اینجا به آخر برسد با سربلندی، و بتوانید به وطن خودتان برگردید و زمام امور وطن را اشخاص مهذب، اشخاص صحیح العمل به دست بگیرند؛ و همه شما خدمتگزار، همه ما خدمتگزار به این مردم و به وطن خودمان و به اسلام باشیم. من- این هم عرض کنم که من- مزاجم اقتضای اینکه هر روز بیایم اینجا، با این وضعی که الآن هست [ندارد]؛ من الآن خسته شده بودم؛ آمدم اینجا دیدم چاره ندارم [الّا] اینکه با آقایان صحبتی بکنم. من معذرت میخواهم از آقایان که بتوانم بیایم. اولًا، این را عرض بکنم که من از اولی که داخل در این باب شدم [اجازه] دخالت به کسی نمیدادم؛ به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمیدادم. خودم مستقل بودم در کارهایم. خودم هر کاری را میخواستم میکردم و هر کاری را نمیخواستم نمیکردم؛ و به حَسَب تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام میدادم. خیال نکنید که من حالا اینجا که آمدم مثلًا ارتباط خاصی با کسی داشته باشم، یا کسی در کارهای من دخالت بکند و من هم قبول بکنم از او؛ این حرفها نیست در کار. کدورتی نداشته باشید از این جهت که من مثلًا اگر رفتم بیرون برای استراحت، این یک چیزی بوده است که من مثلًا به آقایان رسیدگی نکنم، خدمت آقایان نرسم. من در خدمت همه آقایان هستم و آنجا هم، منزلم، درش باز است؛ هر کس از آقایان میخواهد، بیاید آنجا، لکن از اینکه بیایم در این محل و اینجا باشم، یا اینکه از آنجا هر روز پا شوم بیایم اینجا، از این معذرت میخواهم از باب اینکه مزاج من همچو اقتضایی ندارد؛ و من باید برگردم آنجا و استراحت بکنم، و ان شاء الله خودم را حاضر کنم برای خدمت به همه آقایان.
میزان حجاب
[یکی از خانمهای حاضر در جلسه: این مسئله حجاب، این خواهرها [را که] در این محیط هستند یک مقدار ناراحت کرده؛ یعنی واقعاً میخواهند ببینند که این حجاب به این شکل درست هست یا نه؟]
امام: به همین طور که حالا شما هستید؟
[خانم: بله]
امام: این مانع ندارد؛ اگر یک مَفْسَدهای بر آن نباشد، مانعی ندارد. شما باید خودتان تشخیص بدهید که آیا به این ترتیب که بروید مثلًا مفسدهای دارد؛ مثلًا فرض کنید که خلاف احترامی به شما میشود؛ از این چیزها. اگر بشود، خوب او را دیگر خودتان هم نمیتوانید بگویید. اما اگر نمیشود، حجاب اسلام بیشتر از این نیست؛ همین است
[خانم: در ایران هم ...؟]
امام: ایران حالا با اینجا وضعش فرق دارد. آنجا ممکن است که بیشتر مفاسد باشد؛ و الّا نه اینکه حجاب ایران را اینجا دارد. حجاب ایران، حجاب اسلام، همین مقدارهاست. اسلام اینجا و آنجا ندارد. لکن یک جهات خارجی گاهی در کار هست. به طوری که یک مفسدهای باشد، یک اختلاف اخلاقی بشود، یک- عرض میکنم- چیزهایی باشد، البته آن وقت باید جلوگیری بشود؛ اما اگر نباشد این طور، و ساده باشد و مثل سایرین با سادگی باشد، نه؛ بیچادر مانع ندارد.