یادداشت

می توانم فکر نکنم

امام در برابر اصرار ما که از ایشان می خواستیم از خاطرات زندان و ترکیه برایمان‏‎ ‎‏تعریف کنند منظماً هر شب فقط ده دقیقه تعریف می کردند و نه بیشتر، چرا که این مدت‏‎ ‎‏زمان را به این کار اختصاص داده بودند و بعد به رختخواب می رفتند و می فرمودند:‏‎ «اگرچه خوابم نمی برد اما ساعت خواب است.» من می گفتم: «توی رختخواب که‏‎ ‎‏بیدار هستید بالاخره فکر و اینها هم به سویتان می آید پس برایمان تعریف کنید» ایشان‏‎ ‎‏می گفتند: «نه، می توانم فکر نکنم» می گفتم: «اگر نیم ساعت در رختخواب می غلطید،‏‎ ‎‏خوابتان هم نمی برد فکر هم نمی کنید؟» می گفتند: «می توانم فکر نکنم.» من تا آن موقع‏‎ ‎‏عظمت آن حرف را نفهمیدم که چگونه می شود تسلّط انسان بر نفسش به حدّی باشد که‏‎ ‎‏حتی بتواند فکر هم نکند. 

منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 2، صفحه 14.

راوی: فاطمه طباطبایی.



می توانم فکر نکنم؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: