اوایلی که من توفیق پیدا کردم در خدمت امام باشم سال 60 بود. امام در منزلشان یخچال نداشتند حاج احمد آقا فرمودند: «یک یخچال برای آقا تهیه کنید.» آقای کفاش زاده رفت و یک یخچال چهارده فوت تهیه کرد و آورد. وقتی من و یکی از برادرها آن را به آشپزخانه منتقل می کردیم امام که در حال قدم زدن در حیاط منزل بودند گفتند: «چیه؟» گفتم: «یخچال» گفتند: «کجا بوده؟» گفتم: «حاج احمد آقا در جریانند.» امام دیگر چیزی نفرمودند و رفتند. بعد ما رفتیم و آن را به برق وصل کردیم. کمی بعد گفتیم نکند سیم آن اتصالی داشته باشد. تا به آشپزخانه برگشتیم، دیدم امام دو شاخه را از برق درآورده اند و روی یخچال گذاشته اند. بعد حاج احمد آقا گفت امام گفته اند این یخچال خیلی بزرگ است یک یخچال کوچکتر باشد بهتر است. ما بلافاصله رفتیم و یک یخچال کوچکتر تهیه کردیم خدمت امام عرض کردیم اگر اجازه بدهید این یخچال بزرگ را ببریم و آن کوچک را بیاوریم. امام فرمودند: «نه آن را نیاورید، این را هم بیایید ببرید.» ما هم به حکم وظیفه و دستور ایشان عمل کردیم و حاج احمد آقا که قضیه را فهمید ناراحت شد و گفت: «چرا شما یخچال را بیرون بردید؟» از طرف دیگر آن فردی که یخچال را از او تهیه کرده بودیم وقتی ماجرا را فهمید گفت: «من این یخچال را نذر امام می کنم و امام هم نذر را برنمی گردانند.» مطلب را به حاج احمد آقا عرض کردم که به امام بگویند برای این یخچال پولی داده نشده و نذر شخص ایشان است. وقتی حاج احمد آقا مطلب را به امام عرض کرد امام فرمودند: «حالا که نذر است اشکالی ندارد، ولی این کوچک را بگذارید و آن بزرگ را ببرید.»
منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 2، صفحه 44.
راوی: سید رحیم میریان.