یادداشت

از شما توقع نداشتم‏

یک بار وقتی در نجف به ملاقات امام رفتم هوا خیلی گرم بود. رفتم دیدم در وسط‏‎ ‎‏حیاط نشسته اند. سلام کردم و دستشان را بوسیدم. دیدم ایشان یک دستمالی دارند و‏‎ عرق صورتشان را پاک می کنند، گفتم آقا شما اینجا نشسته اید و می خواهید مطالعه کنید‏‎ ‎‏و بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند، بگویید یک کولر بیاورند تا شما‏‎ ‎‏بتوانید با خیال راحت مطالعه کنید. ‏امام با کمال ناراحتی گفتند: «فلانی از شما توقع نداشتم این طوری بگویید.» 

منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 2، صفحه 47.

راوی: حجه الاسلام مهری.



از شما توقع نداشتم‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: