در مورد شبی که امام را گرفتند و به ترکیه تبعید کردند خادم ما مشهدی حسین که چایی می داد می گفت: امام به مامورین گفته بودند: «این چه بساطی است، چرا شلوغ کردید؟ خجالت نمی کشید، یکی از شما می آمد، در می زد می گفت: که خمینی بیا، خب من هم می آمدم»، بعدها خود آقا به من گفتند: «موقع رفتن به تهران به چاه نفت که رسیدیم، گفتم که تمام این بدبختیهای ما به خاطر این نفت است، شما چرا این جور می کنید و از آنجا تا تهران من با اینها صحبت کردم و یکی از اینها که پیش من نشسته بود تا تهران گریه کرد».
منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 2، صفحه 296.
راوی: سید احمد خمینی.