یادداشت

بروید بیرون من می آیم‏

در ایّام حصر امام که پس از آزادی از زندان بود، آقای روغنی پیشنهاد کرده بود که‏‎ ‎‏آقا به خانۀ ایشان بروند. جمعیت زیادی از ساواکیها منزل روبروی منزل آقای روغنی جا‏‎ ‎‏گرفتند، و یک منزل هم نزدیک آنجا برای ما کرایه کردند. تقریباً سی نفر ساواکی آنجا‏‎ ‎‏بودند که رفت و آمدها را محدود می کردند و فقط مادرم یا خواهرم را اجازه می دادند‏‎ ‎‏داخل شوند. آقا مدت هفت ماه در قیطریه منزل آقای روغنی بودند. رییس ساواک که‏‎ ‎‏انصاری نام داشت به آقا گفته بود هر وقت بخواهید به قم بروید برای شما ماشین‏‎ ‎‏می آوریم. بعد رفتیم قم. خانۀ آقا را مردها گرفته بودند. یک خانه متصل به منزل آقا را‏‎ ‎‏اجاره نمودند و دری باز کردند به آنجا و ما رفتیم. از عید تا سیزده آبان یعنی هشت ماه‏‎ ‎آنجا بودیم که آقا سخنرانی دیگری کردند که همان کاپیتولاسیون بود. یک شب دیدیم که‏‎ ‎‏ریختند پشت در خانه. من در ایوان بودم. با آنکه دیوار بلند بود یکی بالای دیوار بود. آقا‏‎ ‎‏طرف دیگر بودند، من این طرف حیاط. دوباره دیدم یکی دیگر پرید. صدا کردم: «آقا!» ‏‎ ‎‏و دیدم که در بین خانه ما و بیرونی را با لگد می زنند. آقا صدای مرا که شنیدند بلند صدا‏‎ ‎‏زدند: «در را شکستید، من دارم می آیم.» یک وقت دیدم که یکی دیگر هم پرید بالا، من‏‎ ‎‏دیگر ترسیدم، نزدیک سحر بود. آقا آمدند بیرون و داد زدند به آنها: «در شکست! بروید‏‎ ‎‏بیرون من می آیم.» همین که دیدند آقا از اتاق آمد بیرون به طرف من و من هم توی ایوان‏‎ ‎‏ایستاده بودم، از دیوار به طرف بیرون پایین پریدند. آقا آمدند مهر و کلید در قفسه شان را‏‎ ‎‏به من دادند و گفتند: «این پیش تو باشد تا خبر دهم.» و از آن در رفتند بیرون. من آن را‏‎ ‎‏قایم کردم و به هیچ کس نگفتم، چون تصوّر می کردند که کلید یا مهر را بگیرند. مهر را‏‎ ‎‏قایم کردم تا زمانی که آقا رفتند عراق، از نجف نامه ای به من نوشتند که مهر مرا به یک‏‎ ‎‏آدم امینی بدهید برایم بیاورد و من با آقای اشراقی درمیان گذاشتم و ایشان گفتند آقای‏‎ ‎‏شیخ عبدالعلی قرهی گذرنامه دارد و مورد اطمینان است. من هم نامه ای نوشتم و مهر‏‎ ‎‏و کلید را به او دادم. او هم برد نجف و به آقا داد.

منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 2، صفحه 297.

راوی: خدیجه ثقفی (همسر امام).



بروید بیرون من می آیم‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: