یادداشت

با نمازم چه کنم؟‏

یک روز عصر که من رفتم پیش امام، ایشان گفتند: «می دانی امروز چه پیش آمد؟»‏‎ ‎‏گفتم: «چی؟» گفتند: «من یک اشتباهی کردم؛ نه یک اشتباه چند تا اشتباه.» گفتم:‏‎ ‎‏«چطور؟» گفتند: «من خوابیده بودم _ البته ایشان می خواستند به صورت داستان‏‎ ‎‏اشتباهشان را برای من تعریف کنند اما من از لابلای آن چیزهایی را یاد گرفتم و آن‏‎ ‎اهمیت به نماز اول وقت بود _ آقا گفتند: پیش از ظهر یک مرتبه از خواب پریدم، گفتم:‏‎ ‎‏که ای داد، نماز من رفت و من خواب ماندم. چرا اینجوری شد؟ با عجله بلند شدم و‏‎ ‎‏گفتم که مهرم که اینجا نیست _ ایشان مهرشان را روی شوفاژ می گذارند برای اینکه اگر‏‎ ‎‏آن عرق پیشانی روی مهر اثری می گذارد آن اثر از بین برود ـ دیدم نمی رسم به اینکه بروم‏‎ ‎‏از اون اتاق مهر را بیاورم به خودم گفتم، نه، عیب ندارد با کاغذ می خوانم ـ که وقت‏‎ ‎‏نماز دیرتر از این نشود _ بعد یک مرتبه یادم افتاد که از طرف دیگر من که برای ناهار‏‎ ‎‏نمی توانم بروم آنها نگران می شوند با عجله از اطاق بیرون آمدم که آنها را خبر کنم.‏‎ ‎‏نمی دانی چقدر ناراحت بودم. نمازم رفته بود و وقت نکرده بودم خبر بدهم. از اطاق‏‎ ‎‏آمدم بیرون برخورد کردم به خانم احمد آقا. به ایشان گفتم من خواب ماندم امروز. دیدم‏‎ ‎‏ایشان گفتند نه، مگر الآن ساعت چند است؟ گفتم ساعت دوازده و نیم ظهر است‏‎ ‎‏گفتند: نه این جور نیست نگاه به ساعت کردم دیدم یازده و نیم است من اشتباهاً خیال‏‎ ‎‏می کردم که دوازده و نیم است. پیش خودم خیال می کردم که چون طبق وقت حالا باید‏‎ ‎‏ناهار را بخورم و آنها منتظرم می مانند با نمازم چه کنم».

منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 3، صفحه 71.

راوی: زهرا مصطفوی.



با نمازم چه کنم؟‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: