جریان منزلمان؛ شبی که قرار بود فردایش حرکت کنیم دیدنی بود. مادرم و خواهرم و حسین، برادرزاده ام، و همسرم و همسر برادرم، همگی حالت غیر عادی داشتند. تمام حواس من متوجه امام بود. ایشان، چون شبهای قبل سر ساعت خوابیدند و چون همیشه یک ساعت و نیم به صبح برای نماز شب برمی خاستند - درست یادم است اهل بیت را جمع کردند و گفتند: «هیچ ناراحت نباشید، که هیچ نمی شود، آخر نمی شود بود و ساکت بود، جواب خدا و مردم را چه می دهیم؟ عمده، تکلیف است، نمی شود از زیر بار تکلیف شانه خالی کرد» ایشان گفتند: «این که هیچ، اگر می گفتند که یک روز ساکت باش و اینجا زندگی کن و من می دانستم که سکوت یک روز مضر است، محال بود قبول کنم».
منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 4، صفحه 10.
راوی: سید احمد خمینی.