یادداشت

از عراق خارج می شوم‏

یک روز از بغداد مرا خواستند و به من گفتند مرکز عالی فرماندهی انقلاب تصمیم گرفته است نماینده ای رسمی برای مذاکره با آیت الله خمینی به نجف بفرستند. لذا وقت آن را تعیین کنید من پیام آنان را به امام عرض کردم ایشان بعدازظهری را برای مذاکره تعیین کردند. در روز موعود سعدون شاکر که آن وقت رئیس کل تشکیلات امنیت عراق بود به اتفاق استاندار و رئیس سازمان امنیت و رئیس اوقاف نجف که فارسی می دانست ‏خدمت امام آمدند. ابتدا با اشاره به من از امام سوال کردند که ایشان از طرف شما نمایندگی دارد که برای ما پیام شما را می آورد یا خیر؟ امام فرمودند: بله. سپس سعدون شاکر با احترام ولی در عین حال به طور جدی گفت: مطابق تحولات جدید در رابطه ما با ایران قرار بر این است که به مخالفین یکدیگر اجازهٔ فعالیت ندهیم و ما به این تعهد پای بندیم لذا از شما خواهش می کنیم به فعالیتهای علنی خود علیه شاه ایران خاتمه بدهید. امام در پاسخ فرمودند: من دست از فعالیتهای خودم برنمی دارم. من نمی توانم مردم ستمدیده ایران را که زیر ستم شاه هستند فراموش کنم. مجدداً او یادآوری کرد ما موظف هستیم به تعهدمان عمل کنیم و نگذاریم شما فعالیتی داشته باشید امام فرمود: شما اگر ناگزیر هستید من از عراق خارج می شوم آنگاه اشاره کردند به زیلویی که زیر پای مبارکشان پهن بود و فرمودند: هر کجا بروم زیلویم را پهن می کنم و کارم را انجام می دهم. سعدون شاکر گفت: کجا می روید امام فرمودند: هر کجا که مستعمرهٔ شاه ایران نباشد و مامورین او آنجا نفوذ نداشته باشند. این سخن خیلی بر آنان تلخ آمد گفت: شما می دانید که ما از بنیاد با رژیم شاه خوب نبوده و نیستیم. اما اکنون به دلیل مصالح کشورمان ناگزیر به این کار شده ایم. لذا از شما خواهش می کنیم مدتی فعالیتهای خودتان را متوقف کنید. امام فرمودند: نه من به تکلیف خودم عمل می کنم و برای یک لحظه هم سکوت را جایز نمی دانم. اگر برای شما مزاحمتی دارم می روم. 

منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 4، صفحه 141.

راوی: حجه الاسلام دعایی.



از عراق خارج می شوم‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: