یک روز من خدمت امام بودم، ایشان رو کردند به برادرم حاج احمد آقا و گفتند شما از اینجا کتاب کشف الاسرار را بگیر. امام اشاره کردند به یک جای نزدیک که من احتمال می دادم لابد حسینیهٔ جماران کتابخانه ای دارد و امام به آن اشاره می کنند چون اشاره به جای خیلی نزدیکی کردند و گفتند از اینجا برای من بگیرید. احمد آقا گفت که اگر شما بفرمایید، چشم؛ من می گیرم و می آورم امام قانون این کتابخانه این است که کتاب بیرون ندهد. هر کس می خواهد کتاب بخواند باید برود آنجا. امام گفتند: پس اگر قانونش این است شما نمی خواهد کتاب را بیاورید و بعد هم اشاره به من کردند و گفتند: شما می توانید این کتاب را گیر بیاورید. من گفتم بله و بعد کتاب کشف اسرار را از جای دیگری تهیه کردم و به ایشان دادم.
منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 4، صفحه 291.
راوی: زهرا مصطفوی.