یادداشت

به درک که در خطر باشند‏

روزهایی که خیلی دلمان پر درد می شد می رفتیم خدمت امام می گفتیم این زبان ما باز باشد یکقدری به مردم بگوییم. امام می فرمودند نه خودش دارد خودش را حذف می کند شما کاری نداشته باشید و ما ایمان داریم که حق با امام بود. ما گاهی عصبانی می شدیم اما حق با امام بود. یک جلسه داشتیم خدمت امام، آقای رجایی تشریف داشتند آقای مهندس بازرگان هم بود خیلی از آقایان بودند. توی آن جلسه امام لااقل سی (30) مورد به اینها حمله کردند. حالا من رقم را شاید یک قدری اغراق گفته باشم. به هر حال همه عیوب ایشان را به خودش گفتند. توپیدند به او. دیگر قرار شد حرفهای این جلسه را بیرون نزنیم. خوب آنکه معلوم بود نمی زند، ماها قرار شد نزنیم. بیرون که آمد دیگر دید هیچ صدایی ندارد می دید که تهمت زدن هیچ راهی را ندارد غیر از اینکه یک قیافهٔ خندان و بشاش جلوی تلویزیون گرفت که مردم خیال کنند امام او را تایید کرده و ماها را محکوم کرده، بعد که بیرون آمدیم هر کی به ما می رسید می گفت تو عصبانی بودی بیرون آمدی؟ چه بکنیم آن روز توی مجلس امام در حالی که با انگشتانشان به شقیقه شان می زدند فرمودند که این فکر را از توی مغزت بیرون کن که اگر تو نباشی این جنگ می خوابد. من خودم این جنگ را به خوبی اداره می کنم. آنروز امام به او فرمودند تو خیال می کنی یازده میلیون رای مال تو هست؟ پانصد هزار از این ‏مردم به تو رای ندادند. فکر می کنی اینهایی که امروز برات کف و سوت می زنند به تو رای دادند آن زمان اینها به تو رای ندادند. یک قدری بی حیایی خدمت امام کرد، امام فرمودند که اگر اینطور بخواهی باشی دستور می دهم همینجا داخل خانه تا یک سال شما را حبس کنند و نگهدارند و خیال نکن که اجازه می دهم بروی اروپا و آنجا برای مردم حرف بزنی، بعد امام خیلی حرفها زدند او گفت مثلاً من چه کرده ام؟ امام گفتند: تو این گروهکهای منافق را مسلح کردی. گفت: خوب من اسلحه دادم خودشان را حفظ کنند جانشان حفظ بشود. امام فرمودند: مگر تو مسوول جان آنها هستی؟ به درک که جانشان در خطر باشد، اسلحهٔ مسلمانها را می دهی به کی، به محارب؟‏‎

منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 4، صفحه 346.

راوی: آیت الله هاشمی رفسنجانی.



به درک که در خطر باشند‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: