یک روز مرحوم حاج احمد آقا بمن گفتند شبی از شبها امام مرا خواستند و فرمودند: همین حالا برو دوستان را جمع کن و مشورت کنید و مرا خبر کنید ولی این مسلّم است که بنی صدر باید از فرماندهی کل قوا عزل شود. همان شب من رفتم منزل مرحوم شهید بهشتی رضوان الله علیه، داستان را برای ایشان گفتم، آقای هاشمی را هم خواستیم آمد آنجا. آقای خامنه ای که مریض خانه بود. بعد از مشورت متن عزل بنی صدر را نوشتم و برای آنها خواندم آنها هم قبول کردند و بعد آوردم و امام امضاء فرمودند. امام فرمودند چرا معطل کردید؟ فوراً بدهید و نگذارید برای صبح. و بعد فرمودند: فرماندهان ارتش را بخواهید. شبانه تلفن کردم و همه را پیدا کردم. آنها صبح زود آمدند و امام برای آنها صحبت کردند و گفتند بروید سراغ کارهایتان و بدانید که هیچ قضیه ای اتفاق نیفتاده است. بعد بنی صدر خواست خدمت امام برسد، امام راهش ندادند.
منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 4، صفحه 349.
راوی: حجه الاسلام رحمانی.