من ساکن قم بودم. هر وقت که می رفتم با امام خداحافظی کنم به من می فرمودند: «به مجرّدی که به قم رسیدی تلفن کن». و قید می کردند که: «تلفن که می کنی به حاج عیسی بگو که بیاید بمن بگوید. همین طور تلفن نکن که من رسیده ام. اینها نمی آیند به من بگویند. فکر نمی کنند که من دلواپسم. تو قید کن به حاج عیسی که برو به آقا بگو».من پیش خودم فکر می کردم که آقا چقدر دلواپس من هستند. در صورتی که خیلی ها هم بودند، ولی هیچکس به من چنین حرفی نمی زد و دیگر بعد از ایشان هم هیچکس به من چنین حرفی نزد. این سخن آقا باعث می شد که من فکر کنم آقا خیلی نسبت به من علاقمند بودند.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد یک، صفحه 4.
راوی: فریده مصطفوی.