ما وقتی پهلوی آقا بودیم خیلی احساس راحتی می کردیم و خیلی رابطۀ خوبی داشتیم. همه مان حالت امام، پدربزرگ و همه را می گذاشتیم کنار. دو تا رفیق بودیم، وقتی پهلوی هم بودیم. با همه همین طور بودند. همه همین احساس آرامش را پهلوی ایشان داشتند. جذبه به جای خود، دوستی هایمان، حرفهایی را که با ایشان می زدیم همه خیلی صمیمانه بود. به ما نصیحت می کردند، ولی نه نصیحتی مثل بقیۀ پدربزرگها و بزرگترها. جوری به آدم نصیحت می کردند که آدم اصلاً احساس نمی کرد. وقتی آدم شب می رفت و رویش فکر می کرد، می فهمید امام دارند راه را به ما نشان می دهند.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد یک، صفحه 8.
راوی: لیلا بروجردی (نوه امام).