یادداشت

می خواهی به چین بروی؟‏

امام در جواب عقب نمی مانند؛ یعنی شما چند شبانه روز بنشینید فکر کنید یک کلامی را‏‎ ‎‏به ایشان بگویید، چنان بلدند رد کنند که انسان تعجب می کند که این به خاطر آن منطق‏‎ ‎‏حضرت امام است که دارند. مثلاً یک وقتی مرا به چین دعوت کرده بودند. روزی در‏‎ ‎‏محضرشان این خبر را همین طور ضمن صحبت گفتم که می خواهم بروم چین؛ دعوت‏‎ ‎‏رسمی دارم از جمعیت زنان چین. ایشان چیزی نگفتند. فقط یک دفعه سرشان را بالا‏‎ ‎‏کردند و گفتند: «چین می خواهی بروی؟» خندیدم و گفتم: «حالا تا ببینم.» احساس کردم‏‎ ‎‏که یعنی نه؟ ولی خوب حرف نزدند. دفعۀ بعد که رفتم خدمتشان به من گفتند: «پاشو بیا‏‎ ‎‏جلو»، من رفتم جلو و در گوش من گفتند: «چین نرو» گفتم: «چشم». بعد گذشت تا بار‏‎ ‎‏دیگر که رفتم خدمتشان. گفتم: چطور در گوش من گفتید؟ گفتند: «پس می خواستی به‏‎ ‎‏کف پایت بگویم؟» گفتم: نه، منظورم این بود که در خلوت. گفتند: «خوب من تو را از‏‎ ‎‏جمع بیرون کشیدم در خلوت به تو گفتم».‏‎

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه 42.

راوی: زهرا مصطفوی.



می خواهی به چین بروی؟‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: