در نجف که بودیم خدمتکار منزل امام می گفت، یک روز گرم تابستان پس از اینکه ظرف ها را شستم، به خواب رفتم. امام هم در سرداب منزل می خوابیدند. یک وقت بیدار شدم که بساط چای را آماده کنم، دیدم سماور سرجایش نیست. نگران شدم. گفتم لابد خود آقا برده، دیدم حدسم درست است. ایشان تا مرا دیدند فرمودند: «بیا اینها را ضبط کن، من چایی خوردم». ایشان بعضی از مواقع خودشان بدون اینکه به ما بگویند، سماور را روشن کرده و چای درست می کردند.
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 53»
راوی: محی الدین فرقانی.