یادداشت

بدون اینکه بگویند برمی خاستند‏

تواضع و برخورد امام با آن کهولت سن نسبت به کسانی که در منزل ایشان بودند‏‎ ‎‏خیلی عجیب بود. ایشان در منزل دائماً یا مشغول مطالعه بودند یا کتاب می نوشتند.‏‎ ‎‏ما قبض های وجوهات را خدمت ایشان می بردیم تا مُهر بزنند. قبای ایشان توی اتاق‏‎ ‎‏دیگری بود که مُهر آقا هم توی آن بود. تا امام قبضها را می دیدند بدون اینکه به من‏‎ ‎‏بفرمایند یا به یکی از کارگرهایشان که بیکار نشسته بودند بگویند که مثلاً قبای مرا‏‎ ‎‏بیاورید، خدا شاهد است عینکشان را درمی آوردند و قلمشان را زمین می گذاشتند و‏‎ ‎‏خودشان بلند می شدند و مُهرشان را می آوردند. عرض می کردیم: آقا چرا نفرمودید ما‏‎ ‎‏بیاوریم؟ می فرمودند: «نخیر» و یکی یکی قبض ها را اول ملاحظه می کردند، بعد مُهر‏‎ ‎‏می کردند و دوباره بدون اینکه به ما بگویند بلند می شدند و قبایشان را آویزان‏‎ ‎‏می کردند.

«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 54»

راوی: محی الدین فرقانی.



بدون اینکه بگویند برمی خاستند‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: