زمانی که پدرم می خواست به تهران بیاید، آقای لواسانی به آقا روح الله گفته بود: چرا ازدواج نمی کنی؟ ایشان هم که 27ـ26 سال سن داشتند گفته بود: «من تاکنون کسی را برای ازدواج نپسندیده ام و از خمین هم نمی خواهم زن بگیرم. به نظرم کسی نیامده است». آقای لواسانی به ایشان گفته بود آقای ثقفی دو دختر دارد و خانم داداشم می گوید خوبند. بعدها آقا برایم تعریف کردند که: «وقتی آقای لواسانی گفت آقای ثقفی دو دختر دارد و از آنها تعریف کرد، مثل اینکه قلب من کوبیده شد».این طور شد که آقای لواسانی از طرف امام آمد خواستگاری. قبول خواستگاری حدود ده ما طول کشید چون من حاضر نبودم به قم بروم.
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 61»
راوی: خدیجه ثقفی (همسر امام).