اوایل زندگیمان هفتۀ اول یا ماه اول، یادم نیست، به من گفتند: «من به کار تو کاری ندارم به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش. اما آنچه از تو می خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرّمات را ترک بکنی؛ یعنی گناه نکنی». به مستحبات خیلی کاری نداشتند، به کارهای من کاری نداشتند، هر طوری که دوست داشتم زندگی می کردم. به رفت و آمد با دوستانم کاری نداشتند و اینکه چه وقت بروم چه وقت برگردم، ایشان به درس و تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کار خودم بود.
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 63»
راوی: خدیجه ثقفی (همسر امام).