بعد از اینکه تصدیق ششم را گرفتم و یک سالی گذشت، رفتم دبیرستان بدریه و کلاس هفتم را خواندم. کلاس را که شروع کردم دو ماه گذشته بود و برای زبان فرانسه معلم گرفتم و دو ماه هم پیش یک خانم کلیمی درس خواندم. ماهی 2 تومان می دادم. پدرم که از قم به تهران آمدند، «جامع المقدمات» را مدتی پیش ایشان خواندم و وقتی که ازدواج کردم، آقا به من تعلیم دادند و چون با استعداد بودم به من گفتند که احتیاج به تعلیم ندارم و شروع کردند به تدریس «جامع المقدمات». همۀ درسهای جامع المقدمات را خواندم. البته سال اول هیئت خواندم و بعد از آن، جامع المقدمات. دو بچه داشتم که سیوطی را شروع کردم و وقتی سیوطی تمام شد چهار بچه داشتم. بچه چهارم که فریده خانم است وقتی به دنیا آمد من دیگر وقت مطالعه و درس خواندن نداشتم ولی «شرح لمعه» را شروع کردند، مقداری شرح لمعه خواندم که دیدم عاجزم و هیچ نمی توانم بخوانم. مجموعاً هشت سال طول کشید. بعداً که به عراق رفتیم شروع کردم به یادگیری زبان عربی و چون معاشر نداشتم زبان عربی را از روی کتب درسی آنها شروع کردم. کتاب سوم ابتدایی را گرفتم و خواندم و بعد کتاب ششم و بعد کتاب نهم را از «حسین» گرفتم. چون بعضی لغت ها را نمی دانستم، وقتی احمدجان به تهران آمد کتاب لغت عربی به فارسی برایم تهیه کرد. سپس به کتب رمان و رمان های شیرین و قشنگ و حکایت ها علاقمند شدم و چون از آنها خوشم می آمد، تشویق می شدم.
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 65»
راوی: خدیجه ثقفی.