صحنه ای را که شاهد بودم و می توانم شخصاً شهادت بدهم، افسردگی و در عین حال تصمیم قاطع امام در برخورد با کسی بود که احساس کرده بودند نسبت به شخصیت خانواده شان بی حرمتی کرده است. در نجف کسی بود که ملازم امام بود. هرگاه امام از منزل برای درس یا حرم و یا مسجدی برای ادای نماز تشریف می بردند همراهشان بود. هنگامی که مراجعانی که در بین راه با امام مواجه می شدند جسارت اینکه با خود امام صحبت کنند نداشتند، به این فرد پیغام می دادند. یا اگر امام ضرورت می دیدند دستوری صادر بفرمایند و می خواستند به فوریت مطرح کنند به همراهشان می گفتند این تذکر را به کسی یا به خودشان یادآوری کند یا فلان اقدام را انجام بدهد، این ملازم، آقای روحانی محترمی بود که هنوز هم حیات دارد. زمانی گویا حرکتی را انجام داده بود که به نظر می رسید به شخصیت خانوادۀ امام بی احترامی و بی توجهی نشان داده است. امام به دلیل احترامی که برای خانواده شان قائل بودند و به دلیل اهمیتی که به ضرورت احترام گذاشتن و درک شخصیت زن داشتند، به ملازمشان یادآوری کردند که از آن حرکت متاثرند و پس از آن مایل نیستند که او آنجا باشد، به این ترتیب او را طرد کردند تا دیگر این بی احترامیها تکرار نشود. البته بعداً همسر امام ظاهراً خواسته بودند که امتیاز و موقعیت آن آقا از وی سلب نشود و در خدمت امام بماند، که امام پذیرفتند.
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 71»
راوی: محمود دعایی.