یادداشت

احترام مرا نگه می داشتند‏

امام به من خیلی احترام می گذاشتند و خیلی اهمیت می دادند؛ یعنی یک حرف بد یا‏‎ ‎‏زشت به من نمی زدند. حتی یک روز به دخترانشان صدیقه و فریده که از پشت بام رفته‏‎ ‎‏بودند منزل همسایه اعتراض داشتند و می گفتند در آن خانه نوکر بوده است و از این بابت‏‎ ‎‏نگران بودند، ولی من می گفتم که کسی آن جا نبوده است. ایشان حتی در اوج عصبانیت،‏‎ ‎ ‎‏هرگز بی احترامی و اسائه ادب نمی کردند، همیشه در اتاق، جای خوب را به من تعارف‏‎ ‎‏می کردند. همیشه تا من نمی آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی کردند. به بچه ها‏‎ ‎‏هم می گفتند صبر کنید تا خانم بیاید. اصلاً حرف بد نمی زدند. ولی اینکه من بگویم‏‎ ‎‏زندگی مرا به رفاه اداره می کردند، نه. طلبه بودند و نمی خواستند دست پیش این و آن‏‎ ‎‏دراز کنند ـ همچنان که پدرم نمی خواست ـ دلشان می خواست با همان بودجه کمی که‏‎ ‎‏داشتند زندگی کنند، ولی احترام مرا نگه می داشتند. حتی حاضر نبودند که من در خانه‏‎ ‎‏کار بکنم. همیشه به من می گفتند جارو نکن. اگر می خواستم لب حوض روسری بچه را‏‎ ‎‏بشویم می آمدند می گفتند: «بلند شو، تو نباید بشویی». من پشت سر او اتاق را جارو‏‎ ‎‏می کردم، وقتی او نبود لباس بچه را می شستم. حتی یک سال که کسی که همیشه در‏‎ ‎‏منزلمان کار می کرد نبود ـ آن موقع ما در امامزاده قاسم بودیم، زمانی بود که بچه ها بزرگ‏‎ ‎‏شده و شوهر کرده بودند ـ وقتی ناهار تمام شد، من نشستم لب حوض تا ظرفها را‏‎ ‎‏بشویم، ایشان همین که دیدند من دارم ظرف ها را می شویم ـ از بین دخترها، فریده منزل‏‎ ‎‏ما بود ـ گفتند: «فریده، برو، خانم دارد ظرف می شوید» فریده دوید و آمد ظرفها را از من‏‎ ‎‏گرفت و شست و کنار گذاشت.

«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 76»

راوی: خدیجه ثقفی (همسر امام).



احترام مرا نگه می داشتند‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: