امام مقید هستند که هرکس که از اولادها و نوه ها مریض بشود، حتماً به دکتر برده شود و سفارش هم می کنند و خودشان هم دو سه دفعه بالای سر او می آیند و اگر احیاناً آن فرد خواب باشد بار دیگر که از خواب بیدار شد امام تشریف می آورند و حال او را شخصاً از خودش می پرسند و این مختص اولادها و نوه ها هم نیست. حتی درمورد خدمتکارهای منزل هم چنین رفتاری دارند. اتفاقاً یک مرتبه یک کارگری در منزل ایشان مریض شد که اهل دهات بود و زبانی هم نداشت. امام خیلی سفارش او را می کردند که برایش دکتر بیاورید. دکتر آمد و او را دید و نسخه داد، که نسخه او را گرفتند. امام باز دو مرتبه از دواهای او می پرسیدند و خود من می دیدم که از پشت پنجره، احوال او را می پرسیدند و گاهی پله ها را طی می کردند و به داخل اتاق او تشریف می آوردند و بالای سر او می رفتند و او را صدا می کردند و از او می پرسیدند برایت دکتر آمد؟ یا دوا داری و دواها را برایت گرفته اند؟ یا دواهایت را خورده ای؟ غذا چه می خواهی؟ یا حالت چطور است؟ و اینطور نبود که فقط سفارش بکنند و بگویند لابد به او می رسند.
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 85»
راوی: زهرا مصطفوی.