وضع بچه های محافظ سپاه در بیت به لحاظ مالی خوب نبود. آنها برای ازدواج یا چیزهای دیگر انتظار وام داشتند و مرتب به من می گفتند. یک روز بعدازظهر که امام به روی صندلی در ایوان نشسته و روزنامه مطالعه می کردند و تلویزیون هم نگاه می کردند، به ایشان مطلب را عرض کردم. فرمود: «چقدر باشد؟» گفتم، یک میلیون تومان کافی است. فرمود: «به احمد می گویم به تو بدهد». سپس حاج احمدآقا را خواستند و دستور پرداخت آن را داده و به من فرمودند: «این پول باید به عنوان قرض باشد و باید برگردد. ان شاءالله ». پول را در صندوق قرض الحسنه امام صادق جماران گذاشتم که با معرفی من آنها وام بدهند و وصول کنند. مدتی گذشت. این پول تمام شد و کم آمد. دوباره خدمت امام عرض کردم. یک میلیون دیگر لطف کردند. باز کم آمد و برای مرتبه سوم خدمت ایشان رفتم، مجدداً یک میلیون دیگر مرحمت نمودند.
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 91»
راوی: رحیم میریان.