یادداشت

می دانم مردم فارس چه می کشند‏

 ‏‏امام در ایام جوانی که مسئولیت عظیم رهبری را به عهده نداشت در ایام گرم تابستان که‏‎ ‎‏هوای قم بسیار گرم و غیرقابل تحمل می شد یا به محلات می رفتند و یا به امامزاده قاسم‏‎ ‎‏در شمال تهران و خانواده را هم همراه می بردند و در آنجا به مطالعات خود می پرداختند.‏‎ ‎‏اما وقتی به نجف تبعید شدند با آن سن زیاد با اینکه گرمای نجف که جنوبی ترین استان‏‎ ‎‏عراق است بسیار گرم و طاقت فرسا و به دلیل تراکم زیاد جمعیت و عدم رعایت مسائل‏‎ ‎‏بهداشتی، هوایی سمی و آلوده داشت و در شبهایی که ما گاهی بر روی پشت بام‏‎ ‎‏میزان الحراره می گذاشتیم و در شب دمای هوا به 47 درجه می رسید، امام حاضر نشد‏‎ ‎‏حتی برای یک شب هم به کوفه که در کنار شط فرات واقع و هوای آن ده درجه با نجف‏‎ ‎‏اختلاف داشت تشریف ببرند و این در وضعی بود که شاید همه مراجع نجف یک منزل‏‎ ‎‏در کوفه اجاره داشتند و اگر روز نمی شد حتماً شب را از نجف خارج می شده و در کوفه‏‎ ‎‏بسر می بردند (معروف بود که پادزهر هوای سمی نجف، هوای کوفه است).‏به یاد دارم یکی از دوستان قدیمی امام حدود نیم ساعت در محضر امام مقدمه چید‏‎ ‎‏و از ضرورت رفتن به کوفه سخن به میان آورد. همان سال در فارس خشکسالی بدی‏‎ ‎‏روی داده بود و مردم خیلی تحت فشار بودند. امام به روش همیشگی خودشان در حالی‏‎ ‎‏که سرشان را پایین انداخته بودند پس از اینکه سخنان آن عالم روحانی به اتمام رسید،‏‎ ‎‏آرام سرشان را بالا کردند و با تبسم شیرینی پاسخ او را دادند و دو مرتبه سرشان را به‏‎ ‎‏پایین انداختند. این تبسم خود بهترین پاسخ بود. امام فرمود: «من چه طور به کوفه بروم‏‎ ‎در حالی که می دانم مردم فارس در این خشکسالی امسال چه می کشند؟»‏‎

«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 100»

راوی: محمد حسن رحیمیان.



می دانم مردم فارس چه می کشند‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: