یک روز بعد از ظهر حدود هفت الی هشت موشک به اطراف جماران اصابت کرد. خدمت امام رفتم و عرض کردم: اگر یک مرتبه یکی از موشکهای ما به کاخ صدام بخورد و صدام طوری بشود ما چقدر خوشحال می شدیم، اگر موشکی به نزدیکیهای اینجا ـ جماران ـ بخورد و سقف اینجا پایین بیاید و شما یک طوری بشوید چه؟ امام در پاسخ گفتند: «والله قسم، من بین خودم و آن سپاهی که در سه راه بیت است هیچ امتیاز و فرقی قائل نیستم. والله قسم، اگر من کشته شوم یا او کشته شود برای من فرقی نمی کند». من گفتم: ما که می دانیم شما اینگونه هستید، اما برای مردم فرق می کند. امام فرمودند: «نه، مردم باید بدانند اگر من در یک جایی بروم که بمب، پاسداران اطراف منزل مرا بکشد و مرا نکشد، من دیگر به درد رهبری این مردم نخواهم خورد. من زمانی می توانم به مردم خدمت کنم که زندگیم مثل زندگی مردم باشد. اگر مردم یا این پاسداران یا کسانی که در این محل هستند یک طوریشان بشود، بگذارید به من هم بشود تا مردم بفهمند همه در کنار هم هستیم». گفتم: پس تا کی می خواهید اینجا بنشینید؟ به پیشانی مبارکشان اشاره کردند و فرمودند: «تا زمانی که (ترکش) موشک به اینجا بخورد».
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 105»
راوی: سید احمد خمینی.