خدا می داند امام در نماز شبها و در گریه هایشان همیشه به مردم دعا می کردند. همیشه راحتی مردم را می خواستند، همیشه آرامش مردم را می خواستند، چقدر سر مردم به مسئولین سفارش می کردند. یا احیاناً مسئولینی که قبلاً داشتیم، اوایل انقلاب داشتیم که آن چنان به فکر راحتی مردم نبودند، چقدر سفارش این مردم را می کردند. چقدر به آرامش مردم فکر می کردند، چقدر به راحتی مردم فکر می کردند. در ایام جنگ خدا می داند در زمان بمبارانها از اتاق خودشان، از کنار پنجره تکان نمی خوردند؛ البته پنجره ها را چون همۀ مردم چسب زده بودند خوب برای ایشان هم چسب زده بودند ولی مکرر از ایشان خواستند، آقایان مسئولین خواستند، خانواده خواستند که جایی را تهیه می کنیم شما بروید، آخر شما، می گفتند: «اگر همۀ مردم امکان اینکه جایی باشد که به آنان صدمه ای نرسد داشته باشند، من هم می روم. ولی من می دانم که همۀ مردم ندارند، درست است که حالا یک سری پناهگاه ساخته شده است اما عدۀ قلیلی از مردم می توانند استفاده کنند، ولی من که می دانم همۀ مردم نمی توانند. من از جایم تکان نمی خورم». گفتم: آقا به خدا مردم خودشان خوشحال می شوند که شما حفظ بشوید. شما به خاطر مردم خودتان را حفظ کنید.می گفتند: «بله، آن یک وظیفه دیگر است ولی این یک وظیفۀ دیگر. من نمی دانم بروم جایی که فکر کنم در امان هستم. در صورتی که می دانم همه مردم این دسترسی را ندارند».
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 108»
راوی: فرشته اعرابی.