یادداشت

با پای برهنه می روم فیضیه‏

روزی که در قم ریختند و طلاب را از پشت بامها و طبقات بالای مدرسه به زیر انداختند‏‎ ‎‏و آنها را با چوب و سنگ زدند، وقتی خبر به منزل امام رسید به ایشان عرض کردند،‏‎ ‎‏اجازه بدهید در خانه را ببندیم. اینها تصمیمشان این است که بعد از مدرسۀ فیضیه بریزند‏‎ ‎‏اینجا. امام فرمودند: «نه در خانه باز باشد.» باز به ایشان عرض شد که شاید کماندوهای‏‎ ‎‏شاه الآن بریزند منزل و بکوبند و خراب کنند. این بار امام شدیداً جواب رد دادند. دفعۀ‏‎ ‎‏سوم، وقتی آقای لواسانی پیشنهاد کرد که آقا اجازه بدهید در خانه را ببندم، امام به او‏‎ ‎‏فرمودند: «سید از خانۀ من پاشو برو بیرون! تو می گویی من در خانه ام را ببندم و توی‏‎ ‎‏مدرسه، اینها بچه های مرا بزنند و مجروح کنند و بکشند و من اینجا در خانه را ببندم تا‏‎ ‎سالم بمانم؟ اگر بخواهید چنین کاری کنید، عبایم را زیر دستم می گیرم و با پای برهنه‏‎ ‎‏می روم مدرسه فیضیه.»‏‎

«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 137»

راوی: علی غیوری.



با پای برهنه می روم فیضیه‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: