در شهادت آیت الله مطهری امام با ماشین آمدند در میان هزاران جمعیتی که بدن خون آلود این شهید را تشییع می کردند. مردم از شدت علاقه به حدی دور امام ریختند که سقف ماشین می خواست خراب شود. بوی دود و سوختن کلاج از داخل بلند بود. ما دست و پای خود را گم کردیم که خدایا چه باید کرد؟ اگر امام در ماشین بمانند با این فشار جمعیت، مسلماً ماشین از کار افتاده و ممکن است آتش بگیرد. اگر بیرون بروند احساسات مردم امام را از پا در می آورد. کمی گاز دادم و دست را گذاشتم روی آژیر که فریاد امام بلند شد. فرمودند: «چه خبره؟ می خواهید مردم را زیر ماشین کنید؟» عرض کردم آقا، ماشین دارد می سوزد. فرمودند: «صبر کنید می خواهم پیاده شوم و در میان مردم راه بروم، مگر مردم چه می کنند» ما می دانستیم که اگر ایشان پیاده می شدند اول از همه همان پاسداران محافظ می ریختند برای دست بوسی و ابراز علاقه به دور امام، تا چه رسد به یک جمعیت بیش از صد هزار نفری.
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 143»
راوی: محمد علی انصاری کرمانی.