یک روز کسی به سه راهی بیت آمده و می خواست بدون وقت قبلی با امام ملاقات داشته باشد. هرچه پاسداران انتظامات به او اصرار کرده بودند نرفته بود و کم کم خودش را تا جلوی دفتر امام رسانده بود. این خبر به امام رسید که پیرمردی است که با این کیفیت خودش را به دفتر رسانده و به هیچ عنوان هم از آنجا نمی رود. من شاهد بودم امام خودشان بلند شدند و به کوچه رفتند و با آن پیرمرد ملاقات کردند. در حالی که آن مرد خوابیده بود امام به بالای سر او تشریف بردند و هرچه به او اصرار کردند که به داخل منزل ایشان بیاید پیرمرد قبول نمی کرد. بعد امام به او فرمودند چه کار می خواهی بکنی. از من چه می خواهی؟ به او گفت: آقا از شما هیچ چیز نمی خواهم و داخل هم نمی آیم، فقط آمده بودم شما را زیارت کنم. همین!
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 161»
راوی:زهرا مصطفوی.