دکترها می گفتند: امام خودشان می خواستند بروند هر جا را درست کردیم، جای دیگر بدنشان بیمار شد. دکتر عارفی گفته بود: هرچه ما تک زدیم، بدن امام پاتک زد. آن روز دایی [احمد خمینی] برای ما صحبت کرد و گفت: آقا شانس ندارند. باید دعا کرد. فقط 2% شانس دارند. شب ما در بیمارستان بودیم. خانم خیلی گریه می کردند. به دکترها گفتند: مثل اینکه نه دعاهای ما و نه کوشش شما!... دکترها گفتند: باید باطری در قلب کار بگذاریم. از آقای خامنه ای و دیگران اجازۀ این کار را گرفتند. صبح آقا به دکترها گفته بودند: «من می دانم زنده نمی مانم. اگر مرا برای خودم نگه داشته اید، به حال خودم بگذارید. اما اگر برای مردم است، هر کاری می خواهید بکنید.»
«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 164»
راوی: زهرا اشراقی.