یادداشت

بس کن دیگر!‏

روزهای اولی بود که امام از پاریس به تهران و از تهران به قم تشریف آورده بودند. محل‏‎ ‎‏سکونتشان منزل آیت الله یزدی بود. عاشقان امام مجبور بودند از کوچه های باریک‏‎ ‎‏بگذرند. امام هم جلو درب حیاط با قامت زیبایی می ایستادند و با دست به ابراز‏‎ ‎‏احساسات مردم در حال عبور پاسخ می فرمودند به امام عرض شد اینگونه ملاقات‏‎ ‎‏احتمال خطر است؛ بهتر است لااقل به پشت بام تشریف ببرید. قبول فرمودند. یک روز‏‎ ‎‏که روی پشت بام بر روی صندلی نشسته بودند، یک گروه از ارتشیان به ملاقات آمدند.‏‎ ‎‏کسی که فرمانده آنها بود شروع کرد به صحبت کردن، اما مرتب از نابسامانیها سخن‏‎ ‎‏می گفت. ما می دیدیم هر لحظه صورت امام درهم کشیده می شود. آخر الامر امام‏‎ ‎‏نتوانستند بدگویی از ملت و قوای مسلح را تحمل کنند و با حالت اخم به او فرمودند:‏‎ ‎‏«بس کن دیگر!» و سپس از جای برخاستند و به اظهار احساسات مردم پاسخ داده و به‏‎ ‎‏پایین تشریف بردند.

«برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 174»

راوی: ندارد.



بس کن دیگر!‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: