پس از شهادت برادران در هویزه به دلیل وظیفۀ شرعی که باید اخبار را خدمت امام بدهیم، خدمتشان رسیدیم و ضمن گزارشی از آبادان، هویزه و غرب به امام عرض کردم که البته در این جریانات تعدادی از برادران ما شهید شده اند و ما در جریان هویزه برادران بسیار خوبی را از دست دادیم. از جمله برادر حسین علم الهدی که من قبل از انقلاب با ایشان آشنایی داشتم. ایشان فرد صادق و با تقوایی بود و زحمت بسیاری برای اسلام کشید. بی خوابی بسیار داشت و از نظر فقهی و فلسفی هم اطلاعاتی وسیع داشت و در حقیقت ایشان یک سرمایه ای بود برای خوزستان و ستونی بود برای گسترش مکتب در خوزستان. وقتی این سخنان را گفتم امام شروع کرد به اشک ریختن. در اینجا من ناراحت شدم که چرا امام را ناراحت کردم. امام با حال ناراحتی دستهایشان را بلند کرده و دعا کردند: «خدایا این شهدای ما را قبول کن!» من به قدری تحت تاثیر این حالت امام قرار گرفتم که همیشه این خاطره در نظرم هست و هیچگاه از یادم نمی رود.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 202.
راوی: محسن رضایی.