در اوایل پیروزی یک بار با جمعی از دوستان که در کانون نشر فرهنگ اسلامی دزفول فعالیت می کردند در قم به محضر امام شرفیاب شدیم. در ملاقات ما، همسر یکی از شهدا که شوهر او در کردستان به شهادت رسیده بود حاضر بود. وی در حالی که عکس شوهرش را در دست داشت در کنار امام نشست و از امام خواست به آن عکس نگاه بکنند. امام آرام صورت خود را به سمت عکس آن شهید برگرداندند و عکس را از دست آن خانم گرفتند تا خواهش ایشان را اجابت نمایند. ما که غرق ابهت و عظمت امام و چهرۀ نورانی ایشان بودیم ناگهان متوجه شدیم که به محض دیدن عکس آن شهید اشک از چشم مبارک امام جاری شد. این قطرۀ اشک که بلافاصله از چشم امام جاری شد ما را در دریایی از شخصیت عظیم و ناشناختۀ ایشان غوطه ور نمود.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد 1، صفحه 205.
راوی: غلامعلی رجایی.