این اواخر که خانۀ امام در نجف در محاصره بود کم کم ما را هم از رفتن به خانۀ ایشان منع می کردند لذا ما از این موضوع بسیار ناراحت بودیم. یک شب خواب دیدم که به بیرونی منزل امام رفته ام و در آنجا امام زمان(عج) ایستاده اند. با آن حضرت دست دادم و سلام کردم. دیدم منتظر کسی هستند. یک دفعه دیدم امام از خانه شان بیرون آمدند. این دو آقا به طرف شارع الرسول ـ که خیابانی است از حرم به طرف قبله ـ حرکت کردند و جمعیت زیادی هم دنبالشان در حرکت بودند. ولی در بین این جمعیت فرد عربی نبود. صبح شبی که من این خواب را دیدم، حاج احمد آقا از طرف امام پیش من آمد و گفت امام فرموده اند: «چون در طول مدتی که در نجف اشرف بودیم در غم و شادی رفیق و دوست یکدیگر بوده ایم، لازم دیدم حالا که می خواهم کاری انجام بدهم (وقتی که عازم کویت بودند) دوستان را در جریان بگذارم». وقتی انسان این چیزها را می دید واقعاً به یاد خلق و خو و صفا و صمیمیتی که از رسول اکرم (ص) نقل شده است می افتاد. امام تصمیم داشتند از نجف بروند لذا نمی خواستند کسی بفهمد. ولی گفتند: «چون ما با این رفقا مسائلمان یکی بوده باید به آنها بگویم». به همین دلیل توسط حاج احمد آقا پیغام فرستادند که عازم کویت هستند.
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه 235.
راوی: محمد سجادی اصفهانی.