آقا در ارتباط با نامحرم خیلی سخت گیرند. الآن پسرهای من و احمد آقا 15 ـ 16 ساله اند. ما یک روز اگر منزل آقا برای ناهار دعوت شویم، پسرها حق آمدن ندارند یا اگر هم بیایند مثلاً ما خانۀ خانم می نشینیم و سفره می اندازیم و آنها منزل احمدآقا. آنهم برای اینکه پسرها و دخترهای اهل فامیل و خانه با هم غذا نخورند، نه فقط سرسفره، بلکه حتی سلام هم با هم نکنند چون واجب نیست. من خودم پانزده ساله بودم که آقای اشراقی با خواهرم ازدواج کرده و داماد ما شده بودند. یک روز ما دعوت داشتیم منزل ایشان، همین جور که من و آقا با هم وارد شدیم، دیدم آقای اشراقی دارند می آیند استقبال ـ در یک باغچه ای بود که ما داشتیم جلو می رفتیم ـ من به امام گفتم: سلام بکنم؟ امام گفتند: «واجب نیست!»من هم رویم نشد که سلام نکنم. زدم و از باغچه رد شدم که با آقای اشراقی روبرو نشوم و یا حتی مادر من، وقتی آقا را گرفتند و بردند ترکیه، یعنی چهل سال از زندگیشان، اولین سلام را به برادر شوهرشان کردند! ماجرا هم این بود که وقتی عمویم می خواستند بروند ترکیه، خدمت آقا آمدند. از پشت در گفتند: من می خواهم با خود خانم صحبت کنم. اگر بخواهند پیغامی بدون واسطه برای آقا داشته باشند، که مادرم ناچار شدند سلام کنند! و بعد یادم است آمدند و گفتند ناراحتند، چون که اولین سلام را در نبودن آقا کرده اند آن هم با این لفظ که، اگر آقا راضی نباشند چه؟ من گفتم، نه دیگه، حالا دیگر شما سنی ازتان گذشته و مجبور بودید. البته امام در مورد کار واجب و ضروری حرفی ندارند، الآن مثلاً نمی گویند چون استاد مرد است دانشگاه نروید و یا برای خرید بیرون نروید و تاکسی یا اتوبوس سوار نشوید. اینها را نه خیر، اما جدی! با نامحرم باید جدی صحبت کرد ـ نه اینکه دور هم بی خود بنشینید و سلام و علیک کنید. اگر کار دارید بفرمایید با هزار مرد هم حرف بزنید، اشکال ندارد. به هر حال در مورد این مهمانی رفتن خانم ها و آقایان و با هم دور هم نشستن در مهمانیها ایشان همه اینها را حرام می دانند ـ که زنها با مردها و دخترها با پسرها صحبت کنند ـ فقط در مورد کار ایراد نمی گیرند. البته ایشان آدم خشکی نیستند و مطابق روز زندگی می کنند و متعادل. و اصلاً همه کارشان و برخوردشان و حتی لباس پوشیدنشان متعادل است.
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه 278.
راوی: زهرا مصطفوی.