یادداشت

برو با خیال راحت امتحانت را بده‏

صبح فردا (روزی که قرار بود امام را عمل کنند) روز امتحان دکترای من بود و درست‏‎ ‎‏همان روزی که قرار شد ایشان را عمل کنند، صبح زود آمدم خدمت ایشان که قبل از رفتن‏‎ ‎‏برای عمل ببینمشان و بعد بروم برای امتحان. وقتی وارد منزل امام شدم دیدم که همه با‏‎ ‎‏خوشحالی گفتند: «آقا را عمل نمی کنند. دکترها گفته اند حالا واجب نیست حتماً امروز‏‎ ‎‏عمل بشوند». ظاهراً می خواستند یک سری آزمایشهای دیگری انجام دهند و خودشان‏‎ ‎‏هم از اینکه می دیدند این قدر ما خوشحالیم، خوشحال بودند. وقتی من رفتم خدمتشان،‏‎ ‎‏مرا بغل کردند و بوسیدند و گفتند: «تو برو» می دانستند که من امتحان دارم. شاید هم‏‎ ‎‏اینکه سفارش کرده بودند کسی به من نگوید که می خواهند ایشان را عمل کنند. برای‏‎ ‎‏همین بود که فکر می کردند اگر من بدانم، نگران می شوم و به امتحانم لطمه وارد‏‎ ‎‏می شود. به من گفتند: «تو برو، برو با خیال راحت امتحانت را بده، من دیگر عمل‏‎ ‎‏ندارم».‏‎

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه 301.

راوی: زهرا مصطفوی.



برو با خیال راحت امتحانت را بده‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: