یادداشت

با شما دیگر کاری ندارم‏

بعدازظهر روز رحلت، امام گفتند: «بگویید آقایان آشتیانی و توسلی بیایند»، آمدند و‏‎ ‎‏گفتند آقای توسلی نیستند. فرمودند: «پس آقای انصاری و آشتیانی بیایند». آقا رو کردند‏‎ ‎‏به من و با قیافه خیلی جدّی گفتند: «من دارم تو را شاهد می گیرم که بگویی اعلام کنند»‏‎ ‎‏دو مرتبه فرمودند: «من تو را شاهد می گیرم که بگویی اعلام کنند» دو مساله شرعی را به‏‎ ‎‏آقای آشتیانی و انصاری گفتند که یکی مرتبط بود به وضوی قبل از وقت و دیگری مربوط‏‎ ‎‏بود به بلاد کبیره. من قبل از اینکه امام به بیمارستان بروند از ایشان سوال کرده بودم «نظر‏‎ ‎‏شما درباره وضوی قبل از وقت چیست؟» فرمودند: «من معتقدم که با هر نیتی که وضو‏‎ ‎‏گرفته باشند، با وضوی قبل از وقت می توان نماز خواند. چه برای نماز قید کند، چه قبل‏‎ ‎‏از وقت باشد یا برای امر دیگر وضو بگیرد، من جایز می دانم». در بیمارستان هم‏‎ ‎‏فرمودند: «شما این را بگویید اعلام کنند». البته کلام امام بسیار سخت قابل فهم بود، زیرا‏‎ ‎‏هم صدای ایشان خیلی ضعیف بود و هم از زیر ماسک اکسیژن صحبت می کردند.‏‎ ‎‏در مورد بلاد کبیره فرمودند: «اگر شهر آن قدر بزرگ باشد که از یک طرفش خورشید‏‎ ‎‏طلوع کند و از یک طرفش ماه غروب کند...» صدای ایشان به قدری ضعیف می شد که‏‎ ‎‏چیزی نمی توانستیم بشنویم. با آنکه برای آقای آشتیانی تکرار می کردند، ولی باز قسمت‏‎ ‎‏آخرش مفهوم نبود. فقط آقای آشتیانی گفتند: «چشم! چشم!» بعد امام فرمودند: «با شما‏‎ ‎دیگر کاری ندارم».‏‎

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه 317.

راوی: زهرا مصطفوی.



با شما دیگر کاری ندارم‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: