یادداشت

نکند نمازم قضا بشود‏

جمعه شب (یک شب قبل از وفات امام ) در بیمارستان، از ساعت 10 شب تا 5 صبح در‏‎ ‎‏خدمتشان بودم، چند بار از خواب بیدار شدند و آب طلب کردند. آب میوه می آوردیم،‏‎ ‎‏ولی می گفتند: «آب معمولی بدهید» و آب میوه میل نمی کردند. و چند بار نیز از ساعت و‏‎ ‎‏وقت می پرسیدند و مرتب می گفتند: «مواظب باشید، نکند آفتاب بزند و نمازم قضا‏‎ ‎‏شود!»‏‎

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه 329.

راوی: حسین سلیمانی (از اعضای بیت امام).



نکند نمازم قضا بشود‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: