روز شنبه گذشته (روز رحلت امام) حدود مغرب بود که به زیارت امام به بیمارستان رفتم. من حدود ساعت نزدیک 8 بعدازظهر بود که به بالای سر مبارک ایشان رفتم که در حال اغما بودند و نفس مصنوعی به ایشان می دادند. یکی از دوستان که در آنجا حضور داشت، گفت: امام، امام، وقت مغرب و نماز است. آب بیاورند، وضو بگیرید و نماز بخوانید. عجیب است، همین که امام شنیدند وقت نماز است ناگهان در حالی که در حالت اغما بودند، یک دفعه چشم خود را باز کردند و یک کلمه گفتند و بعد چشم خود را بستند و من بعد از آن دیگر حرفی نشنیدم.
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه 331.
راوی: محمد امامی کاشانی.