امام خیلی به دنیا بی اعتنا بودند و از آن به قدر ضرورت استفاده می کردند. با اینکه پول و مخارج زندگی شان اینجور که شنیده ام از سهم امام هم تامین نمی شد. بعضی از مریدهای تهرانی ایشان چون می دانستند که آقا در زندگیشان به خود سخت می گیرد و زیاد احتیاط می کند برای ایشان پول مخصوصی می فرستادند که از آن استفاده کنند، ولی باز امام به قدر ضرورت استفاده می کردند. در نجف اطرافیان ایشان با اهل بیت آقا حدود ده دوازده نفر می شدیم، ولی بیشتر از نیم کیلو و سه ربع کیلو گوشت بیشتر خریداری نمی شد. یک روز در راه حرم آقا به من گفتند: «خانم به من گفته که شما شبها در بیرونی برای شام نمی ایستید و به منزل خودتان می روید، بمانید.» گفتم آقا بیرونی شما که خبری نیست من دارم می میرم الان یک ماه است که به خانه خودم می روم و سر حال آمده ام. امام خندیدند و چیزی نگفتند.
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 91.
راوی: حجت الاسلام فرقانی.