یادداشت

دو دینار و نیم به او بده‏

یک دفعه مرحوم حاج آقا مصطفی به من فرمود که فلانی می خواهد برود ایران، یک‏‎ ‎‏پولی از امام برایش بگیر. وقتی قضیه را خدمت امام عرض کردم امام که آن فرد را‏‎ ‎‏می شناختند فرمودند: «نه این طلبه نیست و من پول به او نمی دهم.» بعد از یک یا دو‏‎ ‎‏روز باز مرحوم حاج آقا مصطفی فرمودند که برو برو. عرض کردم امام اجازه نفرمودند آقا‏‎ ‎مصطفی گفت برو مهم نیست باز خدمت امام بگو. دوباره وقتی خدمت آقا مشرف شدم‏‎ ‎‏و مطلب را عرض کردم فرمودند: «نمی دهم.» من عرض کردم به خودم چیزی بدهید به‏‎ ‎‏او بدهم. امام با تندی بمن فرمودند که برو دو دینار و نیم به او بده! که (این پول معادل‏‎ ‎‏پنجاه تومان آن موقع بود.) بعدها که نجاری را آورده بودیم تا برای پنکه ای که‏‎ ‎‏می خواستیم هوای خنک سرداب منزل امام را به بالا بکشد جایی درست کند، وقتی‏‎ ‎‏نجار مشغول کار بود امام مرا احضار کردند. دویدم بالا تا خدمت ایشان رفتم چنان به‏‎ ‎‏من نهیبی زدند که ترس سرتاپای مرا گرفت. با یک نهیبی  به من گفتند: «تو (با اینکه‏‎ ‎‏ایشان خیلی مودب بودند ولی نگفتند شما گفتند تو) و مصطفی و این احمد دست به‏‎ ‎‏دست هم داده اید که مرا جهنمی کنید.» ‏‏‏بعد فرمودند: «تو برای کسی که طلبه نیست واسطه می شوی که من به او پول‏‎ ‎‏بدهم. عرض کردم آقا نمی شود به او پول نداد (چون آن فرد آدم کج دنده و بی ادبی هم‏‎ ‎‏بود که من نمی توانستم به امام این را بگویم) با تندی فرمود: «چرا نمی شود.» خدا به‏‎ ‎‏ذهن من انداخت که گفتم آقا بالاخره پیغمبر به بدتر از این افراد هم پول می داد. این را‏‎ ‎‏که من گفتم ایشان تبسم کردند و من هم از خطر رها شدم. 

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 100.

راوی: حجت الاسلام قرهی.



دو دینار و نیم به او بده‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: