بعد از انقلاب خانم خبرنگاری از لندن به قم آمده بود و چون مرا از آن موقع که در لندن بودم می شناخت، به منزل ما آمد و به من متوسل شد تا مصاحبه ای با امام برای او ترتیب دهم. من با مرحوم آقای اشراقی تلفنی صحبت کردم که این خانم سوالات زیادی دارد و دلش می خواهد مسایلی را از امام بپرسد. ایشان موافقت نفرمودند. شبی امام به منزل من تشریف آوردند و تصادفاً آن خبرنگار هم آنجا بود. وقتی امام تشریف آوردند تمام مسایل او حل شد و گفت: عجب ایشان همین جوری تشریف آوردند اینجا؟! گفتم بله ایشان به خانه طلبه هم تشریف می برند. گفت: همان شخصی که این همه سروصدا کرده است بدون تشریفات برخاست و به اینجا آمد؟ او که قبلاً تشریفات سلطنتی را دیده بود، ارادت فراوانی به امام پیدا کرد. بعد از آنکه ایشان تشریف بردند تا یک هفته بلکه بیشتر از همسایه ها و مردم اطراف می آمدند تا با لیوانی که آقا در آن آب خورده بودند، آب بخورند. ما در پارچ آب می ریختیم و آنها در لیوان می ریختند و می خوردند. حتی از تهران هم آمده بودند و می گفتند: شنیده ایم آقا تشریف آوردند اینجا و دستی روی گزها کشیده اند و آبی میل کرده اند.
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 140.
راوی: حجه الاسلام صابری همدانی.